ريوايس ريوايس .

ريوايس

چند اصطلاح كشتي براي كشتي دوستان

به نام خدا

گاهي اوقات براي آقا احسان و باقي بچه هاي كه با آنها اداي كشتي گرفتن را درمي آورم يا با آنها كشتي ميگيرم ، گزارش هيجان انگيز تهيه ميكنم و براي آنها از اصطلاحات كشتي آقاي عامل و اعتصامي استفاده ميكنم براي مثال:

المپيك غربال دانه درشت هاست--- كشتي جهاني جايي براي بزرگان كشتي است.

بدن اين كشتي گير تيغ كشتي دارد-- اين روس كشتي بلد ---

پي(روغن) همه چيز را به بدن ماليدن---- كشتي گير بَد بدن --- حريف چقر و سمج --- در چنگال حريف روس --- 

زير از چپ و راست --- بدن كشتي گير نمي ياد (عمل نميكند)--- .... در اين گزارشات بايد صدا ضخيم و حالت قهرمانانه و كوبنده به خود بگيرد. روحيه كشتي گيري داشته باشيد.




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۴۴ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

ورزش كشتي در قديم:

به نام خدا

اساتيد قديم و آقايان مربي ميگفتن: آقا جان، اجازه ندهيد گوشتان بشكند، دردسر است. ما با خنده ميگفتيم چرا؟ آنها با جديت ميگفتن : چون ديگر نبايد توي خيابان دعوا كني، كسي را نبايد بزني(چون كشتي گير زورش هم زياد است و ممكن است از ملت زورگيري كند)، دختر بازي نبايد انجام دهي، كمك پير زن و پيرمرد بايد بكني، توي اتوبوس بايد براي مسن ها بلند شوي تا آنها بنشينند ، به حرف پدر مادر بايد گوش كني ، وخيلي چيزهاي ديگر . اينها نصايحي بود كه مربيان به شاگردانشان كه به هرچيزي ميخنديدند ميگفتند. الان نميدانم ميگويند يا نه ؟ نميدانم اول تمرين قرآن ميخوانند يا نه؟ نميدانم اصلا  اين كارها براي كشتي لازم است؟ به روي از بهترين ورزش ها براي ايرانيان ساده دل و حرف گوش كن كشتي است. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۳۹ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

زهرا كُرد(دانشجوي ارشد)

به نام خدا

دانشجويي كه همراه تحصيل در سطح دانشگاه كاردانشجويي هم انجام ميدهد. پدرش را نزديك به يكسال است كه از دست داده است. ميگويند كه پاهايش توان راه رفتن ندارد ولي ذهن و دستان و نگاه هايش آزاد است. تا همين چند وقت پيش فكر ميكردم كه دختراني كه نقصي در جسمشان هست، به نوعي در ايران بد شانس ترين افراد جامعه هستند. اما از زماني كه زهرا ها را ديدم ديگر اينگونه نيست. از نگاه هايش خيلي چيزها را ميتوان فهميد. خيلي از سئوالاتي كه شايد نميتوان پاسخي براي آنها پيدا كرد. درخواست هاي كه هرگز جواب نخواهند داشت. اگر روحيه اي كه اين بزرگواران دارند يا مجبورن داشته باشند با آن ميشد دنيا را گرفت. گاهي اوقات دوست دارند كه ديگران اينگونه به آنها ننگرند ولي. حقشان هميشه ضايع است ولي خودشان بايد اين حق ها را زنده كنند. يك عبارت شنيدم كه گفت:« اگر فلج مادرزاد قهرمان المپيك نشود ، تقصير با خود اوست».



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۳۸ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

نغمه فرعي صبا زمزم و صحبت با استاد كاكاوند

محمد آقاي عزيز در مورد رديف فرعي – صبا زمزم – اگر ميشود توضيحاتي به بنده بدهيد ؟- با تشكر غفاري

در پاسخ بايد عرض كنم كه نغمه صبا زمزم با نغمه صبا اصلي زياد تفاوت چنداني ندارد. ولي از نظر علمي در صبا زمزم ما ربع پرده داريم ولي در صبا اصلي نيم پرده. براي نمونه مراجعه كنيد به سوره لقمان استاد مصطفي.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۳۷ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

پاييز و رودكي

به نام خدا

در دانشگاه هاي ايران و بخصوص در رشته ادبيات فارسي رودكي و منوچهري را در ترم اول سال تدريس ميكنند. اينكه اين كار چرا اينگونه صورت گرفته و آيا تا الان ادامه دارد ؟ نميدانم ولي كار خوب و ميموني است. در هر روي پاييز در رودكي خلاصه ميشود و اين دو چقدر با هم نزديك هستند مخصوصا اگر در زمان خزان و باران تدريس شود در جان هنرجويان خواهد نشست.

مرا بسود و فرو ريخت هر چه دندان بود                       نبود دندان، لابل چراغ تابان بود

سپيد سيم زده بود و دُر و مرجان بود                        ستارهٔ سحري بود و قطره باران بود

يكي نماند كنون زان همه، بسود و بريخت                   چه نحس بود! همانا كه نحس كيوان بود

نه نحس كيوان بود و نه روزگار دراز                              چو بود؟ منت بگويم: قضاي يزدان بود

جهان هميشه چنين است، گرد گردان است                 هميشه تا بود آيين گرد، گردان بود

همان كه درمان باشد، به جاي درد شود                    و باز درد، همان كاز نخست درمان بود

كهن كند به زماني همان كجا نو بود                          و نو كند به زماني همان كه خلقان بود

بسا شكسته بيابان، كه باغ خرم بود                          و باغ خرم گشت آن كجا بيابان بود

همي چه داني؟ اي ماهروي مشكين موي               كه حال بنده از اين پيش بر چه سامان بود؟ 

به زلف چوگان نازش همي كني تو بدو                        نديدي آن گه او را كه زلف چوگان بود

شد آن زمانه كه رويش به سان ديبا بود                      شد آن زمانه كه مويش به سان قطران بود

چنان كه خوبي مهمان و دوست بود عزيز                  بشد كه باز نيامد، عزيز مهمان بود

شد آن زمانه، كه او شاد بود و خرم بود                     نشاط او به فزون بود و غم به نقصان بود

همي خريد و همي سخت، بيشمار درم                       به شهر هر گه يكي ترك نار پستان بود

بسا كنيزك نيكو، كه ميل داشت بدو                          به شب ز ياري او نزد جمله پنهان بود

به روز چون كه نيارست شد به ديدن او                    نهيب خواجهٔ او بود و بيم زندان بود 

نبيذ روشن و ديدار خوب و روي لطيف                        اگر گران بد، زي من هميشه ارزان بود

دلم خزانهٔ پرگنج بود و گنج سخن                             نشان نامهٔ ما مهر و شعر عنوان بود 

هميشه شاد و ندانستمي كه، غم چه بود؟                دلم نشاط وطرب را فراخ ميدان بود

بسا دلا، كه به سان حرير كرده به شعر                      از آن سپس كه به كردار سنگ ‌و سندان بود

هميشه چشمم زي زلفكان چابك بود                           هميشه گوشم زي مردم سخندان بود

عيال نه، زن و فرزند نه، مئونت نه                                   از اين همه تنم آسوده بود و آسان بود

تو رودكي را -اي ماهرو!- كنون بيني                               بدان زمانه نديدي كه اين چنينان بود

بدان زمانه نديدي كه در جهان رفتي                                سرود گويان، گويي هزاردستان بود

شد آن زمانه كه او انس رادمردان بود                               شد آن زمانه كه او پيشكار ميران بود

هميشه شعر ورا زي ملوك ديوان است                             هميشه شعر ورا زي ملوك ديوان بود

شد آن زمانه كه شعرش همه جهان بنوشت                     شد آن زمانه كه او شاعر خراسان بود

كجا به گيتي بوده‌ست نامور دهقان                                مرا به خانهٔ او سيم بود و حملان بود

كه را بزرگي و نعمت ز اين و آن بودي                                مرا بزرگي و نعمت ز آل سامان بود

بداد مير خراسانش چل هزار درم                                  وزو فزوني يك پنج مير ماكان بود

ز اولياش پراكنده نيز هشت هزار                                  به من رسيد، بدان وقت، حال خوب آن بود

كنون زمانه دگر گشت و من دگر گشتم                             عصا بيار، كه وقت عصا و انبان بود



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۳۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

كوه هاي سركان(دكتر نظري- احمدي اسلام- غفاري)




برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۳۱ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

توهين به رسول‌الله (ص) در غرب و ضربه به دموكراسي در شرق - زيبا كلام-

دموكراتيك‌ترين كشورهاي اسلامي از منظر دموكراسي به تركيه، پاكستان، اندونزي، مالزي و تا حدودي بنگلادش محدود مي‌شود كه البته حضور دموكراسي در پاكستان و بنگلادش هم به سوابق دوران استعمار بازمي‌گردد. ساير كشورهاي مسلمان را خيلي نمي‌توان در جدول «ليگ دموكراسي‌خواهي» در مراتب بالايي قرار داد. توهين به مقدسات مسلمانان و به دنبال آن تظاهرات و درگيري‌هايي كه به وجود مي‌آيد در حقيقت براي دموكراسي در اين كشورها چندان پديده مباركي نيست. اولين و مهم‌ترين پيامد اين حوادث اين است كه در واكنش به "توهين" به مقدسات مسلمانان، نيروها و جريانات تندرو كه در كشورهاي اسلامي هستند، دست بالا را پيدا مي‌كنند. آنها هستند كه به تلافي و اعتراض و قهر به خيابان‌ها مي‌آيند، تظاهرات برپا مي‌كنند، به سفارت امريكا يا ساير موسسات غربي حمله مي‌برند، خواهان ضربه زدن به غرب و غربي‌ها مي‌شوند، خواهان قطع رابطه با امريكا مي‌شوند و قس عليهذا. به عبارت ديگر در جريان اعتراض به توهين به مقدسات اسلامي همواره نيروهاي راديكال و اصولگرايي كه خيلي ارزش و اهميتي براي مفاهيمي همچون آزادي، دموكراسي و حقوق بشر قائل نيستند جلودار اعتراضات مي‌شوند. نكته دوم بيشتر مربوط به اعتراضات در ايران مي‌شود. اگر يك نفر ظرف چند هفته گذشته از كره‌اي ديگري به كره زمين مي‌آمد حيرت مي‌كرد. در تمامي كشورهاي اسلامي ديگر اين مردم هستند كه اعتراض مي‌كنند، به خيابان‌ها مي‌ريزند و در مقابل، حكومت‌هايشان هستند كه سعي مي‌كنند مردم را آرام كنند و به موضوع به شكلي فيصله دهند. در اين ميان فقط يك استثنا وجود دارد كه آن هم در كشور ايران است. آن مريخي شگفت‌زده مي‌شد چون در ايران بر خلاف تمامي كشورهاي اسلامي ديگر مردم به موضوع كاري ندارند و سرشان به گريبان زندگي خودشان است. در مقابل دولت ايران و نهادها و مراجع حكومتي به همراه صاحب‌نظران دولتي هستند كه صداي اعتراضشان بلند است. درست برعكس جوامع و كشورهاي اسلامي ديگر. در جوامع اسلامي ديگر حكومت‌ها مي‌خواهند غائله هرچه زودتر پايان يابد اما مردمانشان دست‌بردار نيستند اما در ايران مردم خيلي كاري ندارند و برعكس اين مراجع دولتي و حكومتي هستند كه دست‌بردار نيستند و نمي‌خواهند غائله فيصله پيدا كند. در حقيقت توهين به مقدسات براي مقامات و صاحب‌نظران دولتي در ايران و جريانات راديكال اسلام‌گرا در كشورهاي اسلامي، بهانه و دستاويز خوبي مي‌شود كه به بنيان‌هاي سياسي، فكري و فلسفي غرب حمله ببرند و براي طرفداران و پيروانشان آزادي بيان و آزادي عقيده را به توهين به مقدسات ديني تقليل دهند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۳۰ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

چرا ايران از نوبل ادبيات بي‌نصيب مانده است؟

همدان‌پيام: در نشست «عصر روشن»، جايزه‌ نوبل ادبيات و دلايل تعلق نگرفتن اين جايزه به نويسندگان و شاعران ايراني مورد بحث و بررسي قرار گرفت.  جايزه نوبل معتبرترين جايزه‌ ادبي دنياست و در عين حال، گاهي معرفي برخي نويسنده‌ها به عنوان برنده، به اين جايزه اعتبار بخشيده، چنان‌كه وقتي در سال 2010 ماريو بارگاس يوسا برنده‌ اين جايزه شد، گفته شد كه اين انتخاب، اعتبار را به جايزه‌ نوبل بازگرداند.  جايزه‌ نوبل ادبيات از سال 1991 تا امروز 111 دوره برگزار شده است. از مجموع 106 نويسنده‌ برنده‌ اين جايزه تنها 27 نفر غير اروپايي بوده‌اند و جالب‌تر آن ‌كه سهم كشور كم‌جمعيت سوئد كه تاكنون 8 برنده داشته، از كل كشور‌هاي قاره‌ آسيا با 5 برنده بيش‌تر بوده است. در ميان كشور‌هاي برنده‌ نوبل، فرانسه با 15 برگزيده حرف اول را مي‌زند، بعد از آن، آمريكا و انگلستان هر يك با 10 نويسنده و آلمان و سوئد هر كدام با 8 نويسنده قرار دارند.  اولين آسيايي برنده‌ نوبل ادبي، رابيندرانات تاگور، شاعر و نويسنده‌ هندي، بود و بعد از او، نويسندگاني از هند و چين و دو نويسنده از ژاپن برنده‌ اين جايزه شدند. از 108 نويسنده‌ برنده‌ نوبل ادبي، 96 برنده، مرد و 12 برنده، زن بوده‌اند. اسامي كانديداهاي جايزه‌ نوبل دست كم براي 50 سال مخفي مي‌ماند. جوان‌ترين برنده‌ نوبل ادبيات 42 سال و مسن‌ترين برنده 88 سال سن داشته است. از نكات ديگر اين‌كه بوريس پاسترناك تحت تأثير فشار مقامات شوروي سابق، اين جايزه را نگرفت و ژان پل سارتر به دليل اعتقاد نداشتن به هيچ جايزه‌ رسمي، دريافت اين جايزه را رد كرد. همچنين به عقيده‌ بسياري، شگفت‌انگيزترين انتخاب جايزه‌ نوبل ادبي، وينستون چرچيل بوده است. گفته مي‌شود كسي مي‌تواند برنده‌ اين جايزه شود كه دست كم دو بار در فهرست نامزد‌ها بوده باشد.لئو تولستوي، ولاديمير ناباكوف، مارسل پورست، ازرا پاوند، توماس هاردي، آنتوان چخوف، مارك تواين، هنريك ايبسن، جيمز جويس، اميل زولا، خورخه لوييس بورخس و كارلوس فوئنتس از جمله نويسندگان بزرگي هستند كه جايزه‌ نوبل نگرفتند.چرا نويسندگان و شاعران كشور ما تا كنون موفق به دريافت اين جايزه نشده‌اند؟  يكي از شرايط اوليه‌اي كه نويسنده‌ برنده‌ جايزه نوبل بايد داشته باشد، اين است كه آثار او به زبان سوئدي ترجمه شده باشد، اما از ميان آثار ادبي كشور ما تنها شنيده‌ام «بوف كور» و نوشته‌هاي هوشنگ مرادي كرماني به سوئدي ترجمه شده و بخش بزرگي از آثار كشور ما ترجمه نشده‌اند.  اصلي‌ترين موضوع در اين بحث اين است كه ما در ايران نويسنده‌ حرفه‌ا‌ي نداريم و نوشتن براي نويسندگان ما جنبه‌ تفنني دارد. تعداد نويسندگان حرفه‌‌اي ما كه از اين راه روزگار مي‌گذرانند، از تعداد انگشتان يك دست تجاوز نمي‌كند. وقتي نويسندگي تفنني باشد، ادبيات نمي‌تواند به شكل جدي پديد بيايد. آثار ادبي در حد نوبل با وقت گذاشتن‌هاي تفنني پديد نمي‌آيند. تمام نويسندگاني كه نوبل گرفته‌اند و نويسندگان بزرگي كه نوبل نگرفته‌اند، كساني بوده‌اند كه عمرشان را صرف ادبيات كرده‌اند. با اين‌كه در اداره و شركتي كار كرد، نمي‌توان نويسنده‌ حرفه‌‌اي بود.  گواه اين حرف، تعداد آثار نويسندگان ماست. كدام نويسنده‌ ما آثارش از 10 اثر تجاوز مي‌كند؟ كميت معيار نيست. اما با احتساب احتمالات هم هرچه كميت بيشتر باشد، احتمال اين‌كه آثار باكيفيت از آن دربيابد، بيشتر است.  البته گفته مي‌شود اگر نويسنده‌اي مورد توجه آكادمي نوبل باشد و آثارش به سوئدي ترجمه نشده باشد، مي‌خواهند كه كارهايش ترجمه شود.  در سال‌هاي اخير در ادبيات‌مان نمونه‌هاي خوبي را مي‌بينيم. اما ما هميشه پشت اسب سوار بوده‌ايم. در حال حاضر كدام نويسنده‌ ما فراغت دارد كه بتواند زمان طولاني بنويسد و اثرش را منتشر كند؟ ما نويسندگاني را مي‌بينيم كه طرح چند رمان را دارند، اما نمي‌توانند آن را بنويسند.  حوزه‌ زبان ما محدود است. رماني كه نجيب محفوظ در مصر بنويسد، در كشورهاي عرب‌زبان ديگر خوانده مي‌شود و بدون اين‌كه از صافي ترجمه بگذرد، از هم تغذيه مي‌كنند. در آمريكاي لاتين هم گستره بزرگ‌تر است. اين كشورها تبادل فرهنگي دارند. برخي كشورها مستعمره بوده‌اند و در عين بلاياي استعمار، روابط بيشتري داشته‌اند. اما ايران يك كشور است. ما فكر مي‌كرديم بعد از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، چند كشور را در كنار خودمان داريم، اما اين‌طور نشد. ما نديده‌ايم در ايران رماني منتشر شود و در افغانستان و تاجيكستان خوانده شود. زبان فارسي در اين محدوده مانده و به هيچ جا نرفته است. مترجم داخلي هم نمي‌تواند ترجمه كند. بايد آثار به گونه‌اي باشد كه نويسنده‌ غربي جذبش شود و آن را به زبان مادري‌اش ترجمه كند. كسي كه در اين كشور ترجمه كند، ترجمه‌اش جاندار نخواهد بود.  در شرايطي كه گفته شود، اين را بنويس و اين را ننويس، رمان رشد نمي‌كند. ما تا آمديم به خودمان بجنبيم، مشروطه پيش آمد و بعد اتفاقات ديگر. اين فراغت خاطر كجا براي نويسنده فراهم مي‌شود كه بنويسد؟ همين‌قدر هم كه نوشته مي‌شود، نمونه‌هاي خوب و برجسته‌اي دارد و ما اميدواري داريم. مي‌گويند كسي كه درد زايمان دارد، زير سنگ هم شده، مي‌زايد. هنر همين است. دست‌نوشته‌ها نمي‌ميرند.    معمولا گفته مي‌شود اسامي اهل قلمي چون احمد شاملو و محمود دولت‌آبادي به عنوان نامزدهاي دريافت جايزه‌ نوبل ادبيات مطرح بوده، در حالي‌كه گفته مي‌شود اسامي نامزدهاي نوبل مخفي است.  حيطه‌ رواج زبان تركي بيش از فارسي نيست. تركي نه زبان بين‌المللي است و نه صحبت‌كنندگاني بيش از فارسي دارد. اما جايگاهي دارد كه دو برنده‌ نوبل دارد. ولي بايد ديد اين تفاوت كجاست؟ يكي حجم مطالعه است كه حجم مطالعه در تركيه بسيار بيشتر است و تيراژ كتاب‌ها در آن‌جا خيلي بيشتر است. در حالي‌ كه جمعيت تركيه خيلي كمتر از ماست. موضوع ديگر، كپي‌رايت است.ما براي اين‌كه ادبيات كشورمان در سطح جهان مطرح شود، بايد يك رابطه‎ قانوني با ادبيات جهان داشته باشيم. ما در رابطه با كپي‌رايت، دزد دريايي محسوب مي‌شويم و تا زماني كه به مايملك ادبي ساير كشورها احترام نگذاريم، نمي‌توانيم جواز ورود و ويزاي ورود به ادبيات بين‌المللي را بيابيم.  كپي‌رايت براي ما با توجه به تيراژ كم آثار در كشور، هزينه‌ ناچيزي دارد. اما همين كه اين قانون را به رسميت بشناسيم، قضيه درست مي‌شود. ما با اين روش كنوني نمي‌توانيم وارد بازار و نمايشگاه‌هاي بين‌المللي شويم.  تركيه حوزه‌ زباني محدودي دارد، اما در دهه‌هاي اخير، اين كشور نقش مهمي بازي كرده است. تفاوت ديگر، بحث مميزي است كه كشور تركيه با آن مواجه نيست و اين عوامل مؤثر است. تقريبا از گذشته در دانشگاه‌هاي معتبر دنيا چون ييل و سوربن و دانشگاه‌هاي اروپاي شرقي، كرسي‌هاي زبان فارسي وجود داشته و تزهايي درباره‌ ادبيات معاصر ما نوشته شده است و اين‌گونه نيست كه توانايي ترجمه در خارج نباشد، اما بايد آثار فارسي از نظر آن‌ها مخاطب داشته باشد تا از سوي آن‌ها ترجمه شود.  هيچ جايزه‌اي در جهان نيست كه بتواند همه را راضي كند، «سنگ صبور» عتيق رحيمي از نظر من در پلاتش ايراد اساسي دارد و من تعجب مي‌كنم چطور جايزه «گنكور» را گرفت، در حالي‌كه جايزه «گنكور» را يكي از كم‌شائبه‌ترين جايزه‌هاي جهان مي‌دانند. گاهي وقت‌ها شائبه‌ سياسي بودن را به نوبل هم نسبت مي‌دهند. امسال هم ممكن است به دليل شرايط سوريه، آدونيس اين جايزه را بگيرد. اما ما به هر حال، اين‌جا بي‌اطلاع هستيم. هيأت داوري نوبل هم هرگز رو نشده است و گزينه‌ برگزيده هرگز تا زمان اعلام سخن‌گو بروز داده نمي‌شود. هر سال برخي گزينه‌ها به عنوان گزينه‌هاي نوبل مطرح هستند، اما گاه اسمي درمي‌آيد كه من مترجم آن را نمي‌شناسم. من چند شعر از آدونيس را خوانده‌ام، يا از هاروكي موراكامي ترجمه كرده‌ام و همين‌ها را از نويسندگان زنده‌ دنيا مي‌شناسم و فكر مي‌كنم همين‌ها بايد جايزه بگيرند. اما نويسندگان ديگري هم هستند. اگرچه از نظر من در هيچ جاي دنيا جايزه‌هاي ادبي خارج از انتقاد نيستند. اما به هر حال، وجود چنين نهادي سودمند است.

برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۲۷ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

شرط‌ گذاري براي آزادي گروگان‌هاي ايراني در سوريه

 يكي از فرماندهان شورشيان در سوريه گفت كه اگر ارتش سوريه از منطقه الغوطه در شرق سوريه عقب‌نشيني كند، ايرانيان گروگان گرفته شده در سوريه زنده خواهند ماند.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۲۳ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

تفاوت شور ايراني با شورعرب(مقام صبا در قرائت قرآن) كه در دل موسيقي ايران نهفته است:

شورفارسي؛ شور حتي معني عجيبي هم دارد و حالت هاي مختلفي را بيان ميكند، براي مثال؛ نمك را ميگويند شور است، در مداحي ميگويند شور بگيركه حالت ريتميك دارد و سينه زدن تند را ايجاد ميكند و مداح هم حالت تصنيف مانندي را ميخواند، مثلي داريم كه ميگويند شورش را درآورده اي، يا شور و مشورت، يا ميگويند فلاني سلحشور است، يا دلم شور ميزند، يا فلاني شور جواني دارد، يا شور و شرّ،  آشوب و غوغا همگي به يك معنا (شوري عظيم به پا شد- در تاريخ بيهقي) راه افتاد، يا جمعيت را شورگرفته بوديا در كلمات قالي شور، مرده شور، روشور، سرشور همگي شورها به معني شوينده؛ ولي هيچكدام از اينها ربطي به دستگاه شور ندارند و نمك و شوري دستگاه شور را ايجاد نميكنند يا اصلا دستگاه شور، مزه ي شور ندارد، يك حس است، يك حالت عجيبي دارد از مزه ها هم بالاتر است و هر 4 مزه را با خود دارد. شورگسترده ترين مقام موسيقي ايراني است با فرزندانش. براي مثال تصنيف ياد ايام استاد كه با گوشه سلمك شروع ميشود در شور است و به قول اساتيد هر ايراني وقتي زمزمه ميكند در مقام شور است اما شور عرب؛ اين شور در موسيقي عرب و قرآني همان مقام صبا است. صبا يا شور عرب يك ربع پرده بيشتر از شور فارسي دارد و حالت غمناكي آن زياد است. در نمونه هاي فارسي آن يك تصنيف آقاي افتخاري مي خواند با اين عنوان: اين همه آشفته حالي  اين همه نازك خيالي اي سيه چشم اي سيه مو از تو دارم از تو دارم؛ حالت صبا را ايجاد ميكند يا آقاي ايرج خواننده ي شهير ايران يك تصنيف دارد به اسم من يه پرندم آرزو دارم  آن هم در صبا است، درست است شاد به نظر ميرسد ولي تهش غمي دارد كه دور از جان پدر آدم را درمياورد ، يا سيد جلال الدين محمديان در شيرين شيرينه ايتداي درآمد و آواز يا خود خانم هايده در شيرين شيرينه و آقاي معين با ريتم تند تري آرزو داشتم آرزو داشتم يار من تو باشي چراغ شام تار من تو باشي يا باز ايشان در دلبرم دلبر خانه خراب كرد باز مقام صبا در عربي است . در مداحي ها هم نمونه هاي زيادي داريم مثلن در شهادت حضرت فاطمه (ص) چيزهايي كه محمد طاهري خوانده است يا در شهادت امام حسن مجتبا (ع) -مدينه غريبم مدينه غريبم امان الامان- همه در مقام صبا عرب هستند. در تلاوتهاي قرآني هم استاد مصطفا اسماعيل بعد از نيم ساعت بيات خواندند گذري به صبا مي زند ولي استادي چون شحات انور بعد از بيات وارد رست ميشود. در ضمن در رديف هاي بيات عرب يا مقام بيات قرآن رديفي داريم به نام بيات شوري كه در دل آن هم شور نهفته است.  با كمك استاد بهشتي پور خط سير نُت شور فارسي و عرب را بنگريم:

 la  si koron   do  re  mi  fa  sol  la: شور فارسي

 la  si koron  do    re koron  mi fa  sol  la  : شور عرب (مقام صبا)



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۵:۲۲ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)