-_-
دوباره عباس شروع كرد به نمودن كلاسامون 😑💔
لعنتي يه جا بگي هم كافيه!!!
برچسب: ،
ادامه مطلب
دوباره عباس شروع كرد به نمودن كلاسامون 😑💔
لعنتي يه جا بگي هم كافيه!!!
ساعت 12 حموم رفتم اومدم
اخخ ك چقدر سرم سبك بود
تا رفتم زير دوش دستامو بردم پشت سرم طبق عادت ك موهامو بالا بگيرم خيس بشه ديدم هيچي نيسس😂
اومدني موهام پف كرد فر شد
شدم عين محمد😂ولي خيلي ب طرز فآني موهام پف كرده بود:
شكل رحمن رحيم شدم:|
قانون جاذبه نيوتون نقض شد-_-
خلاصه اومدم رياضي بخونم يكم
نميدونم چيشد ك الان از خواب بيدار شدم😐😐😐
من ديگه بميرمم لب به مرغ نميزنم!!!
وقتي از گوشت بدم مياد خورشتشو بخورم ك چي
حالت تهوع گرفتم .....
😂😂😂😂😂😂واي خدااا
كله ي رسولو از اون پشت😂😂😂
اينجاش آقا محمد شاكي شدن ك چرا تو عكس نيست😂💔
بلاخره تامام شد:}
اميدوارم خوب باشه و دوست داشته باشين😅♥️
+شماره۲۰ منم حق دوستيتونو ادا كنين😂بريد راي بدين😂♥️
مامان الان گفت فردا علي و داداشش اينا ميان
من چ بپرسم از بچه؟ هركدومتون ي سئوال بگيد:
+اون ويسي ك علي گفت ناناز شلوار پلنگي پاشه رو واسه عليرضا و داداشم گذاشتم ..دوتاييشون يه جوري پاره شدن از خنده نميشد جمعشون كرد:
+ديروز داداشم ژل آورد گفت بشين موهاتو درست كنم .... (:
امشب رفتيم خونه مادرجون
سفره افطار رو چيديم و خلاااصه((:
نشستيم داشتيم افطار ميكرديم ك فاطمهزهرا دخترعمم ۷ سالشه پرسيد
زهرا تو موهاتو كوتاه كردي؟
با خنده گفتم فقط فاطمهزهرا متوجه شد
مادرجون ك كنارم نشسته بود با تعجب منو داد جلو نگاه كرد پشتمو يهو محكم زد تو بازوم:
ميگف چرا كوتااه كردي موهاتو خيلي دوست داشتم من
مامان:محكم تر بزنين مادر
مادرجون يكي ديگه زد ب بازوم و با خنده بحثو ادامه داديم ...
عكس العمل همه عجيب بود چون بعد از ۷ سالگيم ديگه كوتاه نكرده بودم موهامو
+احساس ميكنم ديگه شورش داره درمياد از بس از موهام حرف زدم-_- ولي بايد بنويسم ك بمونه
بقيه:۶+۹=۱۵
من: خب اگر ۶-۱=۵ باشه ۹+۱=۱۰ پس ۱۰+۵=۱۵:|