آقاي سياه چشمان از مردان اصل همداني است كه واقعا بايد گفت عصاره و خلاصه اي اين زاد و بوم است. مردي دقيق ، نكته دان، همه چيز بلد و خلاصه همه فن حريف. شايد سابقه دوستي ما به ده سال مي رسد و از آقا رضا خيلي چيزها آموخته ام. از خصوصيات آقا رضاي عزيز ما يكي اين است كه هميشه در يك نظر همه ي افراد را تشخيص و در ذهن مي سپارد. يعني در يك جمعيت هزار نفري شما را در آن بين تشخيص داده و سلام گرم را به شما مي رساند. از آقا رضا به عنوان يك انسان كار بلد خيلي چيزها بايد آموخت و نكته ها و ريزبيني هاي ايشان را بايد سرمشق قرارداد.
محمد طهوري - از مردان همدان است كه به كار دنيا مشغول است. دادرس، كمك كن، بزرگوار، عاشق، ناپرهيز، دوست داشتني و از همه مهمتر متولد ماه دي. مردي كه در تمام كارها از همه جلوتر و پيشتاز تر است. مردي كه در سال 95 در كفش قاريان، پاي كرد. آقاي طهوري خيلي با حالي و دوستت داريم.
چند از او در كنار بزرگان
سيد اميرحسين مرتضوي از عاشقان همدان و همداني است. مردي تاريخي كه هميشه فرياد رس دوستان است. فكرش جاي ديگريست ولي عاشقانه قرآن تلاوت ميكند. مردي دوست داشتني كه آرزوي بهترين ها براي او دارم.
مردان بزرگي كه هميشه در ذهن من حك شده اند و عاشقانه آنها را دوست دارم. مرداني كه هرگز شناخته نشده و قدر قيمت آنها را هيچ وقت نميتوانيم احساس كنيم.
چند تصوير زيبا از محفل قرآني شهرك شهيد مدني فار دو همدان/ جلسه قرآن عاشقان كه با حضور استاد مهدي ساعد خيلي با شكوه تر شده بود تقديم دوستان مي گردد. البته عكسي از رمضان 94 هم اضافه ميشود.
اينكه يك انسان خيلي عادي و خيلي ساده و حتا خيلي كمترين، بخاهد الگوي ديگران باشد، اينكه انسان در تمامي دقايق معلوم نيست از كجا دارد مي خورد و تمامي هم و غمش، اجراي فن هاي مختلف از جمله ركبي به نادوستان باشد، اينكه به برهه اي برسي كه فقط مي تواني خودت را نجات دهي و اصلن فكر تو به اطراف و پيرامون خودت نيست، اينكه سالهاي سال گوشه اي از دلت سوخته ي سوخته باشد و هيچ گونه فكر و تصميمي نتواني بگيري، اينكه فقط و فقط براي دوستان يكدل و همراه زنده باشي و فقط اميدهايت آنان باشند، اينكه اصلن حال هيچ كس را نداشته باشي و فقط و فقط با دوستان خودت راحت باشي، ....
اينها را اينجا داشته باش حاج مهدي عزيز...
راستش را بخواهي آدمي زاد اصلن رفيق باز ميشود. ولي وقتي پوزه ي انسان را به آخوري وصل ميكنند وقتي دهني را بخواهد بكشد، لب و لوچش پاره شده ميشود... اصلن حال همدان و اهل همدان همين است. بخاهي از اين جو خارج بشي بايد بري بيرون ... بري به سبزه ها و دمن ها به جايي كه كمتر دوستان را زيارت كني.
آقا سيد عزيز تو براي من اهل اين ديار نيستي. تو بوهاي تازه تري را براي من رقم زده اي. تو عاشق هستي و دوستان خودت را نيز عاشق مي پنداري ولي ...
وقتي سالن مسابقات توسط نوجوانان و نونهال و حتا ميانسالان و زنان افغان به «غوغاكدهاي» تبديل شده بود و بچههاي افغاني تنها با گفتن «الله» و «ياالله»هاي خيلي ساده، قاري و برادر خود را با تمام حرارت و شور نوجوانانهي خود تشويق و ترغيب ميكردند و «عليرضا رضايي» قاري خوب و باهوش با تمام ذوق و استعداد ذاتي خودش ميخواند و از اين قرائت در حال لذت و شعف بود و به تنها چيزي كه فكر نميكرد عنوان و كسب رتبه در مسابقات بود و هنگامي كه تمامي هم وطنان «عليرضا» او را براي خودش و كشورشان تشويق ميكردند.
«رضايي» از خودمان است يعني ايراني و ساكن مشهد و تنها عنواني كه دارد سومي دارالقرآن امام علي عليه السلام سال 96. يعني زياد خطري نيست؛
اما طرف ديگر قضيه: «سيدمصطفاي حسيني» عزيز ما فقط و فقط به كسب عنوان فكر ميكرد تا شرمندهي هم وطنان خودش نشود... او اصلا فكر نميكرد كه روزي از روزهاي ارديبهشت ماه 97 اصلا نتواند از تلاوت خودش لذت ببرد و فقط معطوف به كسب عنوان شود. اينقدر استرس در قيافهي آقا سيد موج ميزد، كه كم تجربه ترين افراد هم مي توانستند حدس بزنند در آراي داوران هم اختلافاتي وجود دارد. يعني آقا مصطفي اينقدر بد ظاهر شده بود كه ديگر هيچ كاريش نميشد كرد و طرف مقابل آنقدر خوب بود، كه ديگر او را هم نميشد پس زد.
مسابقات تهران است، الكي كه نيست. قاري ايراني هميشه اول بوده به غير از دوره اي كه مصطفا به دنيا آمد كه هيچ رتبه ي اولي نداشتيم و وقتي كه مصطفي چهار ساله بوده استاد خاكي هم دوم شده. آبروي كشور است، هيچ افتضاحي بالاتر از اين نيست، اگر قاري نتواند مقام بياورد. حتا وقتي شهيد «حسن دانش» هم اول شد، به عنوان يك ايراني، شاخ غولي مثل «محمود عبدالباسط» را كه قرائتش را در بين حضار از حفظ ارائه ميكرد، شكسته بود و اينقدر اين «محمود عبدالباسط» خوب ميخواند كه اجازه دادند براي اولين بار نفر دوم مسابقات هم در بيت رهبري تلاوت داشته باشد. اينجا ايران است مهد تلاوت قرآن.... سيد مصطفا هر كاري كرده بايد اول شود. تازه سيد مصطفا عنوان دارترين قاري ايراني است كه در مسابقات تهران شركت ميكند: از دومي تركيه بگير، چهارمي مالزي، سومي كويت، دو بار ممتاز و عالي و نفر اول ايران هم دارد. بعد اين رتبه ها آمده كه مقام اول را درو كند. هيچ در مغز ما نميرود كه او نتواند.
اما كاروان افغانستان كه همه چيز از آنها انتظار مي رفت جز كسب رتبه؛ از شش نفر شركت كننده در بخش هاي مختلف سه نفر از آنها موفق به كسب رتبه شدند كه باورش براي همه مشكل بود. اصلا مسابقات امسال طور ديگري شده بود. در رشته ي نابينايان از هندوستان ، يكنفر اول شد.
صداي شكسته شدن بخشنامه هاي اداره اوقاف بعد از تلاوت «عيلرضا رضايي» كاملا مشخص بود و از نگاه داوران ايراني و حتا استاد «احمد ابوالقاسمي» كه آمده بود يك تلاوت استاندارد بشنود از چشمان نگرانش ميشد فهميد كه يك اتفاق تلخ در حال رخ دادن است. يعني وقتي مصطفا «صدق الله» گفت كاملا معلوم بود كه قاري «مصري» و «افغاني» براي او خط و نشان ميكشند... يعني مصطفا ... يعني حيف كه اول نشد.
همان روزي آقا سيد اول نشد كه؛ ده روز به مسابقات گفته بود: من نميدانم چه كار بايد بكنم هنوز به من زنگي نزدهاند كه كارها را هماهنگ كنيم و من نميدانم كي مسابقات شروع و كي ختم ميشود، من هم كار خودم را انجام ميدهم.... از همان لحظه اي غرور آقاي حسيني جريحه دار شد كه هم وطنانش او را مثل دوستان افغاني تشويق نميكردند و فقط نگاهش ميكردند، ببيند نكند اعرابي بزند. آقاي حسيني همه ي فوت و فن ها را بلد بود، اما نميدانست كه اين روز روزش نيست و بايد از ركبي حريف فرار كند؛ اما نشد.
ديدار در بيت رهبري بود كه آقا سيد مصطفاي عزيز ايراني تازه از خواب بيدار شده بود... تلاوت استخوان داري انجام داد حتا «گُل لبخند» روي لب آقا هم نشست ولي خيلي دير شده بود....
ولي آقا «سيد» نگران نباش اين لبخند به يك دنيا ميارزد....
سيد مهدي از مردان بزرگ تاريخ بشريت است... هميشه وقتي پيامي به من مي دهد القابي را در نظر ميگيرد كه هميشه اذيت ميشوم. خيلي ها هم از دست او ناراحت مي شوند. چون بنده اصلا شايسته چنين القابي نيستم. ولي آقا مهدي هست ديگر . دوست داشتني و عاشق. او خودش صاحب سبك و اصالت است. در رگ هاي خوني او هزار موج شعف و عشق در جريان است. من هم او را دوست دارم. كاش ميشد فارغ از همه گرفتاري ها كه بيخود براي خود درست كرده ايم، با هم باشيم و بيرون برويم و كلي صفا كنيم...