به نام خدا
نظامي / خمسه/ خسرو و شيرين
در آمد باربد چون بلبل مست گرفته بربطي چون آب در دست
ز صد دستان كه او را بود در ساز گزيده كرد سي لحن خوش آواز
ز بي لحني بدان سي لحن چون نوش گهي دل دادي و گه بستدي هوش
ببربط چون سر زخمه در آورد ز رود خشك بانك تر در آورد
اول گنج باد آورد
چوباد از گنج باد آورد راندي ز هر بادي لبش گنجي فشاندي
دوم گنج گاو
چو گنج گاو را كردي نواسنج برافشاندي زمين هم گاو و هم گنج
سوم گنج سوخته
ز گنج سوخته چون ساختي راه ز گرمي سوختي صد گنج را آه
چهارم شادروان مرواريد
چو شادروان مرواريد گفتي لبش گفتي كه مرواريد سفتي
پنجم تخت طاقديسي
چو تخت طاقديسي ساز كردي بهشت از طاقها در باز كردي
ششم و هفتم ناقوسي و اورنگي
چو ناقوسي و اورنگي زدي ساز شدي ارونگ چون ناقوس از آواز
هشتم حقه كاوس
چو قند ز حقه كاوس دادي شكر كالاي او را بوس دادي
نهم ماه بر كوهان
چون لحن ماه بر كوهان گشادي زبانش ماه بر كوهان نهادي
دهم مشك دانه
چو برگفتي نواي مشك دانه ختن گشتي ز بوي مشك خانه
يازدهم آرايش خورشيد
چو زد زارايش خورشيد راهي در آرايش بدي خورشيد ماهي
دوازدهم نيمروز
چو گفتي نيمروز مجلس افروز خرد بيخود بدي تا نيمه روز
سيزدهم سبز در سبز
چو بانگ سبز در سبزش شنيدي ز باغ زرد سبزه بر دميدي
چهاردهم قفل رومي
چو قفل رومي آوردي در آهنگ گشادي قفل گنج از روم و از زنگ
پانزدهم سروستان
چو بر دستان سروستان گذشتي صبا سالي به سروستان نگشتي
شانزدهم سرو سهي
و گر سرو سهي را ساز دادي سهي سروش به خون خط باز دادي
هفدهم نوشين باده
چو نوشين باده را در پرده بستي خمار باده نوشين شكستي
هيجدهم رامش جان
چو كردي رامش جان را روانه ز رامش جان فدا كردي زمانه
نوزدهم ناز نوروز يا ساز نوروز
چو در پرده كشيدي ناز نوروز به نوروزي نشستي دولت آن روز
بيستم مشگويه
چو بر مشگويه كردي مشگ مالي همه مشگو شدي پرمشك حالي
بيست و يكم مهرگاني
چو نو كردي نواي مهرگاني ببردي هوش خلق از مهرباني
بيست و دوم مرواي نيك
چو بر مرواي نيك انداختي فال همه نيك آمدي مرواي آن سال
بيست و سوم شبديز
چو در شب بر گرفتي راه شبديز شدندي جمله آفاق شب خيز
بيست و چهارم شب فرخ
چو بر دستان شب فرخ كشيدي از آن فرخندهتر شب كس نديدي
بيست و پنجم فرخ روز
چو يارش راي فرخ روز گشتي زمانه فرخ و فيروز گشتي
بيست و ششم غنچه كبك دري
چو كردي غنچه كبك دري تيز ببردي غنچه كبك دلاويز
بيست و هفتم نخجيرگان
چو بر نخجيرگان تدبير كردي بسي چون زهره را نخجير كردي
بيست و هشتم كين سياوش
چو زخمه راندي از كين سياوش پر از خون سياوشان شدي گوش
بيست و نهم كين ايرج
چو كردي كين ايرج را سرآغاز جهان را كين ايرج نو شدي باز
سيام باغ شيرين
چو كردي باغ شيرين را شكربار درخت تلخ را شيرين شدي بار
نواهائي بدينسان رامش انگيز همي زد باربد در پرده تيز
بگفت باربد كز بار به گفت زبان خسروش صدبار زه گفت
چنان بد رسم آن بدر منور كه بر هر زه بدادي بدره زر
به هر پرده كه او بنواخت آن روز ملك گنجي دگر پرداخت آن روز
به هر پرده كه او بر زد نوائي ملك دادش پر از گوهر قبائي
زهي لفظي كه گر بر تنگ دستي زهي گفتي زهي زرين به دستي
درين دوران گرت زين به پسندند زهي پشمين به گردن وانه بندند
ز عالي همتي گردن برافراز طناب هرزه از گردن بينداز
به خرسندي طمع را ديده بر دوز ز چون من قطره دريائي در آموز
كه چندين گنج بخشيدم به شاهي وز آن خرمن نجستم برگ كاهي
به برگي سخن را راست كردم نه او داد و نه من درخواست كردم
مرا اين بس كه پر كردم جهان را ولي نعمت شدم دريا و كان را
نظامي گر زه زرين بسي هست زه تو زهد شد مگذارش از دست
بدين زه گر گريبان را طرازي كني بر گردنان گردن فرازي
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید: