في قريه عاش رجل اسمه قلي كان هذا الرجل فضوليًا جدًا
كان يبحث عن شغلي
وجد وظيفة في منزل كدخدا
دخل قولي المنزل في اليوم الأول
نظر إلى بئر الماء
وقال
لماذا لم جعل هذا جيدًا على الجانب الأيمن من الحديقه!؟
أجاب كد خدا
نظر قلي إلى النوافذ وقال
لماذا هذه النوافذ قديمة جدا؟
ذهب قلي إلى الباب وقال
لدي صديق يتغير الأبواب والنوافذ
هل تريد تغيير نافذتك؟
حقا ما هي الرائحة التي تأتي من داخل المنزل؟
قال كدخدا بغضب:
كافيه
هل تريد معرفة كل شيء؟
ذهب إلى الباب وقال
دخل فصول النار فقال الحطب رطب
ترجمش حسش نيس بنويسم:
يكي ك عربيش خوبع لطفا ببينه اين خوب نوشتم يا ن😑♥️🙃
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۸ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
با دوستم داشتم حرف ميزدم؛
راجع به كسي يه صحبتي داشت كه اگه ميگفت غيبت حساب ميشد!
گفت بعد افطار ميگم كه روزهم باطل نشه!!!!
باز خوبه هنوز اعتقادات بين مردم نمُرده:))))
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۷ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
من : من خوشگلم
مامانم : تو خوشگلي
آينه خونمون : تو خوشگلي
شيشه مغازه ها : تو خوشگلي
اينه دسشويي:تو خوشگلي
دوربين جلو گوشيم : چطوري خر شرك؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۷ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
خود ما مشهديا كسي عطرمشهدي ميده بهمون ميندازيمش بيرون
باز شماها مياين سوغاتي ميخرينش!؟
چيزي زدين!؟😐
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۶ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
واكنش دوستام وقتي عكسمو ك تو روستا درحالي ك نشستم رو الاغ گرفتم:
از محبته نه!؟
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۶ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
مامانم راديو گوشيشو ميزنه صبحا برا اذون
چن روزه نميدونم دقيقا چ اتفاقي مي افته
ك صداي اذون مسجد يه ۵،۶ دقه اي زودتر بلند ميشه
مثلا راديو خراسان داره دعاي سحري ميخونه
مسجدمون اذون ميگه:
پريشب همينجوري نشستم با خيال راحت دارم هندونه ميخورم
رفتم تو حياط ديدم اذون قسمت حي علي خير العمله:|||
ولي راديو خراسان ميگه يك دقيقه تا اذان-_-
ديشبم راديو داش دعاي سحري ميخوند بيرون يهو اذون گفتن
ك من اون تيكه هندونه رو نخوردم اه-_-
حسرتش ميمونع رو دلم
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۵ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
ديشب ركورد سحري خوردنو زدم
ساعت ۴ و نيم اذونه
۴ بيدار شدم اومدم پايين دوباره خوابم برد
مامانم اماده گذاشته بود همه چيو
مامانم اينا خورده بورن منو از اخر بيدار ميكنن هميشه چون خوابم ميبره
۴ خوابم برد با صداي در بيدار شدم ديدم ميگه ۵ دقه مونده ب اذون
تو اين ۵ دقه يه بشقاب پر استانبولي رو خوردم:
و يه تيكه هندونه بزرگ
ك تيكه اخرش تو دهنم بود اذونو گفتن ك ديگه نخوردمش
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۵ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
دستفروش مترو داد ميزد «يه حبابساز ببرين. بازي و شادي، حق بچههاس»
خودش ۱۲ سالشم نبود ..
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۳ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
خيلي دوست دارم از يكي جمله (از شما بعيده) رو بشنوم ولي متاسفانه هيچوقت از من بعيد نبوده
+بگࢪدݦ دۅࢪ سࢪتۅ
من كہ نمۍخۅام بدتۅ((:
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۲ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)
خدايا ببخشيد بابت همه وسايل گمشدهايي
كه سر نماز پيداشون كردم ):)
برچسب:
،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید:
+ نوشته شده:
۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت:
۰۹:۰۶:۲۲ توسط:حسن موضوع:
نظرات (0)