سیروس قنبری/ قاری مخلص قرآن کریم.
از افتخارات استان همدان داشتن جناب آقای سیروس قنبری است. جوان خیلی خوب و دقیق و مومن. ان شاالله هر کجا هست در صحت و سلامت باشد.
برچسب: ،
ادامه مطلب
بک لینک -
از افتخارات استان همدان داشتن جناب آقای سیروس قنبری است. جوان خیلی خوب و دقیق و مومن. ان شاالله هر کجا هست در صحت و سلامت باشد.
به نام خدا
صبح است ساقیا
قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد
شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند
زنهار کاسه سر ما پرشراب کن
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
دستان / استاد شجریان/ دستگاه چهارگاه:
به قول دوستان، یکی از بهترین آثار موسیقی پنجاه ساله اخیر؟ همین آلبوم دستان میباشد. حال از چه جهت خودشان می دانند. یا نوع انتخاب دستگاه بوده و یا کیفیت صدا دهی سازها و یا آمادگی خود خواننده و شاید هم ایمان قوی گروه تشکیل دهنده ی آلبوم. به هر روی، کل اثر شنیدنی است چون از چشمه سارهای طبیعی نشات گرفته و زیبایی و مهربانی و نشاط و ایده آل بودن را در خود نهفته دارد.
خود من این کار را خیلی دوست دارم مخصوصا تصنیف« صبح است ساقیا»/ آمادگی بالای استاد و جست و خیز های سازها که هر لحظه یک اتفاق در حال زادن هست، انسان را به حرکت، تامل و تفکر وا می دارد.
تصنیف از اشعار حافظ است که مثل همیشه همه چیز را به هم می رزد و حرف خودش را می زند و عبور میکند. اصلا نمیدانم کارهایی که استاد شجریان و مرحوم مشکتیان با هم کار کرده اند اینقدر پر مغز، و غیر قابل وصف شده اند. در فراز آخر اوج صدای یک انسان را نشان می دهد هر شخصی را به حیرت و توانایی هم خواننده و هم گروه وا میدارد. گوش کردن این آلبوم زیبا را حتی برای یک بار هم که شده به تمامی دوستان توصیه میکنم.
«عبدالرضا دوستی» عاشق تدریس و آموزش است. دوستیمان محکمتر و هر هفته پیوندمان مستحکم میشود. آقا رضا خیلی به آموزش و علوم قرآنی علاقه داردو عاشق درس دادن به بچه ها و نوجوانان در زمینه قرآنی است.
در این لحظه که در حال نگارش این کلمات هستم و برف همه جای همدان را در بر گرفته و با عنایت به اینکه امروز روز پنجشنبه هست.... یکی از آرزوهایم این است که برف ببارد و ببارد و بچه های مدرسه مخصوصا ابتدایی ها خبر شنیدن تعطیلی را بشنوند و کلی ذوق کنند و خوشحال شوند. شادی بچه در ایام بارش برف بسیار دیدنی و اگر بتوانیم آنها را احساس کنیم به زندگی امیدوار تر می شویم.
این هم از عیوب ماست.
اولین باری که مصطفا را دیدم در مسجد سید الشهدا علیه السلام شهرک مدنی بود. پسری با چشمانی درخشان و آینده ای روشن. نونهالی که وقتی مکبری میکرد همه دوست داشتن نماز اقامه کنند. کم کم در کار اذان رفت و وقتی اذان میداد گویا جوانی ها موذن زاده در مسجد حاضر شده و در حال اذان گویی است. اذان دلنشین مصطفی همچنان برای همه زیبا و شنیدنی است. دیدار ما که در سن شاید شش سالگی مصطفی رخ داد و در آن ایام هنوز در شهرک جانها و عاشقان، ساکن نشده بودند، گذشت و گذشت.... تا یک سال زمستان سرد و سوز دار همدان رسیده بود و در طبقه پایین جلسه برپا بود. شاید نزدیک ده نفر بیشتر نبودیم. دو نفر جوان آمدند. یکی از آنها وقتی خواند حالت سکته به من دست داد. حس خیلی خوبی داشتم. تا حالا چنین صدایی به این شفافیت نشنیده بودم. از آن روز به بعد با مصطفا بیشتر آشنا شدم. به آن دو عزیز گفتم. خانه ی شما کجاست؟ گفتند: همین جا در همسایگی شما. وقتی گفتند: در روبروی شما و در چند متری شما هستیم؛ اصلاً احساسی که داشتم مثل کبوتری که آزادانه به هر کجا میخواهد جولان میدهد همانطور شدم. احساس امنیت و با شکوهی داشتم.... از این دیدار هم شاید نزدیک پنج و شش سال می گذرد. هر بار که مصطفیمی خواهد حالت سکته برای من برقرار است. دوست دارم او بخواند و آمال و آرزو های خودم را در آن صدای زیبا پیدا کنم.
مصطفی پسری همه چیز تمام است. در اخلاق و رفتار و در تلاوت. همدان ما به مانند این جوانان کم ندارد ولی این ما هستیم که باید حداکثر شناخت و دیده شدن را برای این عزیزان مهیا کنیم. برای مصطفا که این روزها در خودش فرو رفته و به مانند دوستان «چشم» میگوید و هیچکدام را عملی نمیکند، آرزوی روزهای آفتابی می کنم. زارعی برای من گوشههای «جامه دران» و «عاشقکش» را معنی کرده و رفته و من مانده ام با غم این گوشه های فریبنده که چه کنم.
باید به مصطفی بگویم که تا وقتی در کوچه هستی من یکی به یاد قرآن و درس و بحث می افتم و تو با تمام قوا به کارهای معنویت برس و اگر روزی از دیار ما جدا شوی جگرهایمان گویا پاره پاره شده است.
این مطلب را میخواهم بگویم که، خیلی خوب است آدم در جایی زندگی کند که همه اهل آواز و هنر هستند از بالای کوچه که آقای رضا عزیزی به مانند غولی که استخوان فیل دارد سایه سنگین خودش را بر اهل موسیقی شهرک پهن کرده تا مصطفی زارعی که خداوندگار تلاوت محلهی ماست، تا پدر، که فلسفه بودن با موسیقی را برایم در گوشی تعریف میکند تا رضا دوستی که عاشقانه به پرورش نوجوانان می پردازد. همین.
«رازهای یک بچه، که عاشق استاد خودش شد.»
(محرم) سال97 شمسی (در شبهای تاریک شهرک مدنی فاز دو همدان) هنگامی که ساعت 11 شب میشد و بنده افتخار همراهی «حاج مُحمّد» را داشتم که تا «حسینیه آل رسول (ص)» پیاده و یا با ماشین ایشان را همراهی کنم، در حین تاریکی شب احساس میکردم تبدیل به یک «پَر کاه» و «بدون وزن» شده ام. تا حالا این احساس سبکی را تجربه نکرده بودم. اصلا جلوی ایشان به حساب نمیآمدم. دلیلش را نمیدانستم. یکبار نگاه کردم دیدم گویا «کوه الوند» در مقابلم در حال حرکت است. ترسیدم ولی ترسی که توام با ذوق و شوق بود. حاجی صحبت میکرد، من به خود میبالیدم که با حاجی دارم راه میروم. یاد گذشتههای دور افتادم. زمانی که نوجوان بودم و در فکر فرو میرفتم و میگفتم میشود روزی با «حاج مُحمّد» حرف بزنم، کنارش راه بروم، اصلاً روزی میشود که حاجی مرا به «اسم کوچک» صدا بزند.... جوانها چه فکرهای پاک و عاشقانهای دارند.... حال خودم را به صاحب تمام این آرزوها میدانستم. ولی این «اقیانوس پر تلاطم» را که کرانهای برای آن پدید نیست، از کدام منبع و سرمنشا تغذیه میکند که امثال بنده اگر وارد راز و رمزهای اینان شویم ...کارمان تمام است.
«حاج مُحمّد آزادجو» از مردان بزرگ روزگار ماست. مردی که تواضع و منش خاکی او همیشه ورد زبان ما «پاییننشینان» است. مردی که فرصتهای بسیار را از دست داد تا در کنار مردمان پایین دست جامعه زندگی کند تا بتواند گرهای از مشکلات «فقیر نشینان» باز کند. هنوز مردان خدا زنده اند.
«عطر» و بوی خاصی که از این استاد بزرگوار میتوان حس کرد و استشمام کرد بی شک «عطر ظهور» است. تمامی روضهها، مدحها، نعتها و سرودهای ایشان به کنار و ارائهی مطلب این «مرد تمامنشدنی» برای آقا «امام زمان عج » شنیدنی و دیدنی است. «سوز صدا» و نوایش فرق دارد. احتمالا «راز ناتمامی» حاجی در «ظهور» نهفته شده باشد.
برای برادر ارزشمند مداحم، آقا رضا عزیزی
چند روز پیش که تلویزیون را روشن کردم آقای اسفندقه که از شاعران کرمانی هستند را دیدم که توضیحات بسیار مفیدی در مورد شعر آیینی میفرمودند. در حین صحبت به یک شعر آیینی بسیار پر مغز از بیدل عزیز اشاره داشتند که وصف حال این ایام است. سبحه به معنای تسبیح است.
هرگاه ز خاک کربلا سُبحه کنند // در گردش آن چکیدنِ خونی هست
احسان از بچه های اصیل هیأتی، همدانی (البته با گرایش شورینی) است که با کار برق و الکتریکی مشغول و مشهور است. از آن زمان های دور که یادم می آید، توی هیأت پای سیستم مینشست و و پیچ های مخصوص «آمپلی فایر» را تنظیم میکرد. همیشه از خودم می پرسیدم این همه پیچ و مهره را احسان چطوری سر در می آورد و هماهنگ می کند، خودش یک «جدول لگاریتم» تمام عیار است... و خیلی کار پیچیده و فنی است. در ذهنم هست که در هیأت برنامه ای پیش آمده بود و فرد مشهوری میگفت: «من دیدم به تو اشاره کردند که صدا را برای مداح کم و زیاد کنی و مداح را ضایع کنی...» و احسان می خندید و میگفت: «باباجان من چه کار دارم به این کارها....» ولی گذشت... و همچنان احسان 24 عیاره به کار خودش ادامه می دهد و هنوز هم قصد ازدواج ندارد. مدتی یادم می آید باشگاه بدنسازی می رفت و خوب شده بود ولی الان خبر ندارم ولی مشخص است که کمی کُند و کُم نشاط شده است.... یکبار هم در مغازه ی ایشان «برنامه طنزی» روی صحنه رفت که جالب بود، به نام «اوس فراز»... یادم آمد که «پدر آقا احسان» اجرای نقشی در «فیلم سرداران تنگستان» در زمان پهلوی داشته اند و خیلی هم خوب شده است. پدر ایشان «حاج غلامحسین» از خالص ترین مردان روزگار ماست. مردی که همه چیزش را برای هیأت خرج کرده و تا آخرین نفس در زیر پرچم آقا ابا عبدالله خواهد ماند. اصلا نمیدانم چرا برخی از اهای شورین اینقدر خوبن.... خالص، بی ریا، مذهبی، عاشق، با حیا، سربه زیر، خجالتی، خانواده دوست و البته هیأتی شاخ شاخ. احسان از بچه های شهرکی است که زندگی را دوست دارد. کمی عرفان و اندیشه های ناب در سرش هست و گاهی اوقات برای بنده مطالبی را بیان می کند که نشان دهند ی ذوق و فکر پاک خودش است. به هر خواننده ای اعتنا نمیکند.... مثلا عاشق یک خواننده ای است که «جراح مغز» یا «قلب» است. دلیل اینکه بچه های هیأتی یک بوی خاصی می دهند را نمیدانم. برای مثال بچه های که «هیأت عزاداری حسینی» دارند یک عطر وجودی و نهفته دارند، بچه های «هیأت امام زمانی» یک عطر دل پذیر خاص دارند و بچه های «هیأت جلسه قرآن» یک بوی ویژه و نادر دارند .... این خاصیت را در احسان به راحتی می توان حس کرد. شما می توانید با سایر کسبه ی اطراف خودش این تفاوت را لمس و البته با چشمان خودتان ببینید و نیاز به غیب گفتن ندارد.
به هر روی زندگی مشکلات خود را دارد و این مردان بزرگ هستند که از پس مشکلات بر می آیند. از صمیم قلب برای احسان و خانواده نازنینش که پر از مهر و عاطفه هستند آرزوی سلامتی دارم. برای پدر خوبش، که با هم چه رازهای مگویی داریم و در قلب هایمان خواهد ماند تا آن دیدار ویژه و خاص اتفاق بیافتد....
مطلبی مختصری که قرار است در باب مسجد عظیم الشان سید الشهدا در ویکی پدیا (اگر موفق شویم) ثبت گردد.
محل و مکان مسجد:
مسجد عظیم الشان سید الشهداء(ع) همدان واقع در شهرک شهید مدنی، فاز دو ، انتهای پارک مدنی قرار گرفته است. از خصوصیات این مسجد اشرافیت کامل بر بوستان(پارک) مدنی است، که جلوه ی بسیار پر نشاطی و منظره ی بسیار دیدنی به وجود آورده است.
ساخت و موسسان:
مسجد حضرت «سید الشهداء علیه السلام» ، همدان، واقع در شهرک شهید شهید مدنی فاز دو از مساجدی است که در اواخر دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد بنا گذاشته شده است. اواخر دهه هفتاد بنای مسجد گذاشته شده است. از موسسان اولیه این مسجد می توان به آقای احمدی( از معلمان بازنشسته ) و جناب آقای محمود نادری( از سپاهیان بازنشسته) اشاره کرد. جناب آقای مومنی از پیرغلامان و از بزرگان مسجد می باشند که نزدیک به نود سال از عمر با برکت ایشان می گذرد و از ابتدای ساخت مسجد کمک ها و راهنمایی هایی به اهالی محل داشته اند.
امامان جماعت:
مرحوم حسینی از شاگردان مرحوم آخوند اولین پیش نماز مسجد سید الشهداء بوده است. بعد از ایشان آقایان محمودی، زنگنه و ... از امامان جماعت این مسجد بوده اند. در حال حاضر حجت الاسلام و المسلیمن دکتر رضا بهرامی از سال 1390 شمسی امام جماعت این مسجد بوده اند.
ذاکران این مسجد عظیم الشان:
«حاج محمد آزادجو» از مداحان به نام و خوش نام این مسجد هستند که از ابتدای ساخت مسجد تا کنون هم در عرصه مداحی و هم در عرصه ی هیات امنایی به این مسجد کمک های فراوانی داشته اند. ایشان علاوه بر مداحی، با هزینه خود به هزینه های مسجد کمک های فراوانی داشته اند.
از دیگر ذاکران میتوان به آقای رضا عزیزی(آشنا به مقتل و موسیقی دستگاهی ایران)، دکتر حامد سلطانی، یاسر دوستی، مجتبی محمودی، مجید ظاهری، محمد همدانی ، جمال احتظاظی و .... اشاره نمود.
کرامات مسجد:
از کرامات این مسجد عظیم الشان ، در سال 1393 شمسی که مردم در حال تهیه و پخت غذا جهت روز عاشورا بودند در داخل گوشت نذری و تقسیم آن متوجه عبارات و جملاتی به نام«الله» و «لا اله الا الله» میشوند، که باعث حیرت و تعجب اهل منطقه میشود. فیلمی در آن زمان ضبط و در آپارات قابل مشاهد است.
جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتی لاجرم زخیال: (راست و درآمد ماهور)
دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند؟مگر نسیم شمال: (گشایش)
غزال اگر به کمند اُفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند قضا: (داد)
جماعتی که نظر را حرام می گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال(خاوران)
تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه داند قدر آب زلال(دلکش)
به خاک پای تو داند که تا سرم نرفت
ز سر بدر نرود همچنان امید وصال(قرچه)
حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به اب دیده خونین نوشته صورت حال(داد فرود)
به ناله کار میسر نمی شود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوش است بنال (فرود)
سعدی / وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن/بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
به نظر این بنده ناچیز سراپا تقصیر، یکی از بهترین آوازهایی که در «دستگاه ماهور» هم از لحاظ «فنی» و « احساس» ارائه شده؛ این غزل زیبای آقای «سعدی» بزرگوار است. همه چیز مثل یک عکس زیبا در کنار هم قرار گرفته اند. بیان استاد هم در «تلفظ حروف» و حتا «وزن» بکارگرفته شده بسیار توانمند و وصف گفتن ندارد. شرح بیت «کمند قضا» خود شرح مفصلی دارد.... خیلی ها «کمند غزال» می خوانند.