«حاج مُحمّد آزادجو» نگین مداحان استان همدان.
«رازهای یک بچه، که عاشق استاد خودش شد.»
(محرم) سال97 شمسی (در شبهای تاریک شهرک مدنی فاز دو همدان) هنگامی که ساعت 11 شب میشد و بنده افتخار همراهی «حاج مُحمّد» را داشتم که تا «حسینیه آل رسول (ص)» پیاده و یا با ماشین ایشان را همراهی کنم، در حین تاریکی شب احساس میکردم تبدیل به یک «پَر کاه» و «بدون وزن» شده ام. تا حالا این احساس سبکی را تجربه نکرده بودم. اصلا جلوی ایشان به حساب نمیآمدم. دلیلش را نمیدانستم. یکبار نگاه کردم دیدم گویا «کوه الوند» در مقابلم در حال حرکت است. ترسیدم ولی ترسی که توام با ذوق و شوق بود. حاجی صحبت میکرد، من به خود میبالیدم که با حاجی دارم راه میروم. یاد گذشتههای دور افتادم. زمانی که نوجوان بودم و در فکر فرو میرفتم و میگفتم میشود روزی با «حاج مُحمّد» حرف بزنم، کنارش راه بروم، اصلاً روزی میشود که حاجی مرا به «اسم کوچک» صدا بزند.... جوانها چه فکرهای پاک و عاشقانهای دارند.... حال خودم را به صاحب تمام این آرزوها میدانستم. ولی این «اقیانوس پر تلاطم» را که کرانهای برای آن پدید نیست، از کدام منبع و سرمنشا تغذیه میکند که امثال بنده اگر وارد راز و رمزهای اینان شویم ...کارمان تمام است.
«حاج مُحمّد آزادجو» از مردان بزرگ روزگار ماست. مردی که تواضع و منش خاکی او همیشه ورد زبان ما «پاییننشینان» است. مردی که فرصتهای بسیار را از دست داد تا در کنار مردمان پایین دست جامعه زندگی کند تا بتواند گرهای از مشکلات «فقیر نشینان» باز کند. هنوز مردان خدا زنده اند.
«عطر» و بوی خاصی که از این استاد بزرگوار میتوان حس کرد و استشمام کرد بی شک «عطر ظهور» است. تمامی روضهها، مدحها، نعتها و سرودهای ایشان به کنار و ارائهی مطلب این «مرد تمامنشدنی» برای آقا «امام زمان عج » شنیدنی و دیدنی است. «سوز صدا» و نوایش فرق دارد. احتمالا «راز ناتمامی» حاجی در «ظهور» نهفته شده باشد.
برچسب: ،