دوقولوها
یه دوست خانوادگی داریم
ک دو قلو دارن
دختر و پسرن ک دارن برای کنکور میخونن
از من دوسال بزرگترن و اهواز زندگی میکنن
بعد چن سال پیش اینا اومده بودن مشهد ماه رمضون بود
خودشون قصد۱۰ روز کردن روزه گرفتن ولی منو حسین روزه نمیگرفتیم
خیلی ضایع😂 خواهرش روزه میگرف ولی منو حسین نه
بعد واسه نهار مامانم شله آورد برامون
حسین:اینا همون حلیمن؟
من:ن اینا شله ان
حسین:شبیه حلیمه که
من:حلیم سفیده کجاش شبیهن،بعدشم شله گوشت و حبوبات داره
دلم براشون تنگ شده
اونموقعا ک می اومدن مشهد
منو خواهرش و حسین باهم میرفتیم حرم بازار دم در حرم میگشتیم خوراکی میخوردیم
حسین وسایل شعبده بازی میخرید ملتو سرکار میذاشتیم
تا جایی ک یادمه از بچگی باهم بزرگ شدیم ... باباهامون دوست قدیمیان مامانامونم ب واسطه باباها اشنا شدن
ک بعدش دوقلوها اومدن
و من
هروقت میریم اهواز میریم خونه اونا شب میخوابیم حسین پلستیشن داره میشینیم بازی میکنیم😂
پسر عمه ی دوقولوها هم ک پارسال اومده بود انگار پسرعمش خواهر حسینو دوس داره
اون سالی ک حسین تازه ب تکلیف رسیده بود خیلی خنده دار بود 😂
ولی جدی دلم تنگ شد برا اونموقعا 💔
حسین قطعا دیلاقی شده(:💔 از وقتی یادمه یه دراز نربودن بود
تو تیم سپاهان نوجوان اصفهانه
از اهواز میره اصفهان خونه مامانبزرگش یه هفته میمونه باز میگرده
برچسب: ،