بک لینک -

سايت پیش بینی
وان ایکس بت
سایت شرط بندی انفجار
سایت شرط بندی
سایت بازی انفجار
سایت شرط بندی فوتبال
سایت enfejar
بت فوروارد
جت بت
سایت پیش بینی فوتبال
ثبت نام بازی انفجار
sibbet90
سایت سیب بت
ورود به سایت بازی انفجار
وان ایکس بت
سایت بازی انفجار
پوکر آنلاین
بت بال 90
انفجار آنلاین
جت بت
بازی انفجار

 ریوایس ریوایس .

ریوایس

سجاد

بنا ب دلایلی عاشق اسم سجاد شدم😂 

با کیمیا داشتیم اسم انتخاب میکردیم برا ی داستانی

هی اسم پسر میگف من میگفتم نع سجاد قشنگه😂

هرچی میگف 

من: نهههه سجاد 😂

اونشب خونه عمو ا دهنم در رفت یه چیزیو گفتم

یهو گف عه پس دلیل علاقه یهوییت ب اسم سجاد اینه؟😂😂

و واقا ب این نتیجه رسیدم ک این ویژگیای آدماست ک 

قشنگ بودن یا نبودن اسم رو تعیین میکنه

مثلا من ا اسم سجاد خوشم نمی اومد تا اینکه با یکی آشنا شدم😂

 اسم الیاسم دوست دارم 

اونم چون اسم یکیه D;

ی روز بشینم کراشامو بشمارم🤦‍♀️😂



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۹:۰۴ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

ب قول نجلا هورمون عشق فاعال شد

من آهنگ عاشقانه گوش میدم دلم میخواد عشق داشته باشم😂

کی مسئولیت منو قبول میکنه بیام بهش ابراز علاقه کنم؟🤣🤣

چقد امشب شیرین میزنم خدااا 😂



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۹:۰۳ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

حقیقت

امروز دیدم یه پسربچه از در بهداشت بدو بدو اومد بیرون 

مامانش میگه این از واکسن داره فرار میکنه 

نازی گف عه برو بزن درد نداره که 

پسره تخص سرشو بالا مینداخت میگف نه 

من حقیقتو بهش گفتم:) 

گفتم این دروغ میگه درد نداره کلی درد میگیره جاش دستتم نمیتونی تکون بدی تا چن روز

نازی یه چشم غره ای بهم رف بعد اینکه این حرفو زدم 

میگم ها؟ چرا ب چرا باید ب بچه دروغ بگم ؟😂

خیلی کیوت فرار میکرد🤣 

هی میرف برمیگشت ببینه کسی نیومده دنبالش

رف پشت ساختمون بهداشت قایم شد 

خواهرش دنبالش می اومد این بدوبدو میکرد 

رفتم اشغالمو بندازم تو سطل ک همونجایی بود این پسره قایم شده بود 

این ا دست منم فرار میکرد ک نگیرمش

میگفتم فرار نکن من خودیم😂



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۹:۰۳ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

دستم

عادت دارم وقتی میخام چیزی بنویسم رو تختم رو شکمم میخوابم و دفترمو جلوم باز میکنم 

الان اینکارو میکنم بازوم درد میگیره🥺

آتوی یک ماهمو دادم دست نازی😂 

ا صبحه میگه تو دشویی عین زنای حامله هی اوق میزدی🤣بعدش اومد گرفت منو نشوندم رو صندلی ب پرستاره خبر داد حالم بده اومدن بردنم رو تخت 😂 آبرو ریزیعی شد اصصن😂

ولی خیلی حالم بد شد حس میکردم دارم میمیرم 😐

دفعه اول ک رفتم دشویی برگشتم وسط راه خودمو پرت کردم رو نازی اون عنترم جا اینکه بغلم کنه جاخالی داد رو صندلی پخش شدم 

یهو دوباره حالم بهم خورد دویدم سمت دشویی 

نازی فک میکرد دارم مسخره بازی درمیارم😐

اومد تو دشویی گف زرا خوبی؟ چیشده؟

برگشتم سمتش گفتم نازی حالم بده 

چشام بسته شد نمیتونستم هیچ کاری بکنم 

هی زر میزنه صبح زود واکسن بزنیم میچسبه 

بیا اینم از واکسن سر صبح😐ابروم جلو مامانِ نازی رف🤣

همه رو تخت بالاسرم جمع شده بودن از خجالت چشامو نمیتونستم باز کنم 😂🤣

نازی هیچیش نشد و شاد و خرم هی میپرید اینور میپرید اونور

اومد نشست رو تختم پرستاره بلندش کرد گف اونجا مناسب نیس🤣

پرستاره گفت ک طبیعیه و بیشتر دخترایی ک اومدن واکسن بزنن اینطوری شدن و حالشون بد شد 

بعد یه نگاه ب نازی کرد و چیزی نگف

نازی درحال خندیدن ب من بود :| 

مامانم ب نازی میگه تو مطمعنی واکسن زدی😂

یا تو اتاق داش ا نازی سئوال میپرسید فرمو پر کنه 

گفت بیماری خاصی نداری؟

نازی گفت ن 

گفتم چرا یه زائده عقلی داره🤣

مامان نازی منو نازیو بیرون کرد ازاتاق گف شما بیرون باشین 

پرستاره گف براچی برن بیرون باشن همینجا فرمشونو پر کنم . 

مامانش: یکمی انرژیشون زیاده بیرون باشن بهتره😂

بعدشم ک با نازی رفتیم جا سوپری کنار مدرسه 

میگف عه دیگه باورم نمیشه دیگه نمیایم اینجا عه زرا

دیگه نمیایم این مدرسه 

دوتا رانی و دوتا شکلات و دوتا یخمک خریدیم 

یخمکارو تو راه خوردیم رسیدیم بهداشت هنوز دستم بود 

تا جای خونمون نازی باهام اومد و تو راه ترشک گرفتیم مامانش گف فشارتون می افته اینو میخورید الان بیحالم هستین

فک کنم اومقد ک ازامروز خاطره تعریف کردم اگه میرفتم عمل جراحی میکردم انقد خاطره نداشتم😂



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۹:۰۰ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

بیو:")

_خسته از بحث فلسفی با گاو>

بیوی تلمه 

و قبلا بیوم این بود

"درسته آینده ای باهم نداریم بجاش کلی باهم میخندیم دیوونه:)))"

خاک تو سرم تباه و سم بودم چقد🚶🏻‍♀️

مامانم داش ب خالم چیزی نشون میداد ک تو پیوی من بود

بیومو دید میگه منظورت با کیه🤣🤣

ی مدتم این بود 

جنگ برنده نداره . برنده کسیه ک اسلحه میفروشه:))

ی مدتم این 

آنچه کم بود حرف نبود باور بود'

مثل تولد کودکی در هواپیمای درحال سقوط...ما در پایان آغاز شدیم؛

دوست دارم اینو بذارم ولی بیوی الانمو دوس دارم و دلم نمیاد عوضش کنم قشنگ موده منه😂



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۵۹ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

خودشیفته

یکی تو ناشناس بهم گفته بود خیلی خودشیفتم🤣و اطرافیانم اذیت میشن  با این ویژگیم و کمترش کنم از شدت خودشیفتگیم🤣

من اگ چیزی میگم سر مسخره بازی و شوخیه باور کنین 😂 من خیلیم خجالتی و کم اعتماد بنفسم🤣🤣🌹

حالا نظرتون درمورد حرف بالا چیه؟

من خودشیفتم؟جوابتونو با ذکر دلیل یا مثال توضیح دهید (2نمره) 

اگه میخاین بدون اسمتون کامنت بذارین و نظرتونو بگین



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۵۹ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

رمان

میخام ی رمان جدید شروع کنم 

یک ساله دارم همینو میگم🤣

حس میکنم قراره از ایمان خیلی قشنگترشه 

نمیدونم بتونم ایمانو تموم کنم یا ن شاید نصفه بمونه

اصن یادتون هس ایمانو؟:))))))



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۵۷ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

قد و وزن

امروز

قدم:158
وزنم:47 
چن ماه اخیر یه کاهش وزن خیلی یهویی داشتم ک دلیلشو نفمیدم:") 

دوسال پیش 51 کیلو بودم .

و رسیده بودم ب 55 

ک دوماه پیش گرفتم دیدم 47 شدم . 

خانومه بهم گف خوش هیکلم😁

چن روزه دارم خودمو دلداری میدم دخترای ریزه میزه قشنگترن😭😂

ولی من واقعا ا دخترای قد بلند خوشم نمیاد -_-

نهایتا قد 165 واسه دختر.

ک من همونم نیستم تف😑

ولی من ا خودم راضیم و هیکلمو دوس دارم . نمیخام قدم بلندتر شه

چون دراونصورت باید چاق تر بشم و هیکلم بهم میریزه کلا و میشم نی قلیون😑



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۵۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

گشت حرم

موقع ورود ب حرم میگردن و  جدیدا با دستگاه میگردن 

بعددد اینکه اگه اسباب بازی داشتین یا خوراکی و مردی همراتون بود بدینش اقاتون یا باباتون ک از طرف اقایون ببره داخل 

چون اقایونن زیاد گیر نمیدن

خانوما خیلی سخت گیرن-_-

 

تجربه ثابت کرده پس بچه های خوبی باشین و ا تجربیاتم بهره ببرین:)))



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۵۲ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

بی حوصله

اونروز پاتی یا الی بم گفت ک حس میکنم حوصله حرف زدن با منو نداری  و ب زور جوابمو میدی

این اولین باری نبود ک اینو میشنیدم 

ب ماهیم گفتم گف منم همین حسو میکنم حتی وقتی همو میبینیم.  

حتی مامانمم اینو بم میگه :)) 

اگه موقع چت کردن باهام این حس بهتون دس داد بندازینش بیرون 

چون کلی دوستتون دارم و نمیدونم چرا این مدلیم :



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۵۲ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)