بک لینک -

سايت پیش بینی
وان ایکس بت
سایت شرط بندی انفجار
سایت شرط بندی
سایت بازی انفجار
سایت شرط بندی فوتبال
سایت enfejar
بت فوروارد
جت بت
سایت پیش بینی فوتبال
ثبت نام بازی انفجار
sibbet90
سایت سیب بت
ورود به سایت بازی انفجار
وان ایکس بت
سایت بازی انفجار
پوکر آنلاین
بت بال 90
انفجار آنلاین
جت بت
بازی انفجار
سایت بازی انفجار

 ریوایس ریوایس .

ریوایس

حاج آقا مؤمنی.

به نام خدا

روزها طوری گرم شده که اگر در پارچ آب، یخ نریزی، احساس خنکی نمیکنی. بوی عرق آقای مومنی نه تند است و نه بد بو. ملایم است و سنگین ؛ بوی پیرمردها را میدهد. آقای مومنی پیرمرد 92 ساله ایست که دست بر قضا با توجه به بنیه قوی که دارد، خوب مانده. هر چند 2 بار سکته کرده . پیرمرد با این رجاله بازی ها و جشن هایی که برای امام زمان میگیرند 100 مخالف است و میگوید «یار من قشنگ است یعنی چه؟». برای هیچ و هیچ خادم مسجد است. بزرگوار همیشه برایم از قدیم ها به درخواست من تعریف میکند. خوش به حال قدیم و قدیمی ها. در کنار مومنی نشستن عواقبی هم دارد. باید به نظریاتش گوش کنی و بپذیری. هر چه او میگوید درست است. فکر او طوری طراحی شده که مخالفت با او  بی احترامی به کل شرعیات عالم است. همیشه پرده ها را با احتیاط زیاد تا ته دیوار میکشد که مبادا خانم ها معلوم شوند. خودش هم انتهای صف اول اتصال دهنده ی آقایان و خانم هاست. نمیدانم بگویم قدیم همه چیزش خوب بوده یا نه............



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۵۶ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

«کیهان اکبری» مردی از تبار باران.

به نام خدا

امروز نیت این را دارم که از «کیهان اکبری» از دوست قدیمی و بسیار ارزشمندم صحبت به میان آورم. کیهان پسر خیلی خوب، ساده(البته نه با تمام معنای تاریخیش)، زرنگ، باهوش و البته پاک و صد البته کُرد. وقتی رانندگی را یاد میگرفتم او کمک زیادی به من میکرد؛ در واقع با هم رانندگی را یاد گرفتیم و او مثل همیشه زرنگ تر بود. برادر خیلی خوبش «توماج» که دیگر در معرفت و رفاقت سنگ تمام را گذاشته و خود فصلی جدا میخاهد. یکبار از کیهان قهر کردم . الان هم که یادم میافتد خجالت میکشم. ای داد بیداد چه کارها که با کیهان انجام نداده ایم. دومین بار که به الوند صعود کردم با کیهان بود. فوتبال متوسط با بدنی با استقامت بالا از خصوصیات اوست. کیهان همیشه یاداور مردمان کرد برای من است . با غیرت ، با تعصب ، ساده و پاک. رنگ بوی غرب زدگی(نه منفی) همیشه در کیهان وجود داشته و دارد. کامپیوتر هم از او و با کمک او یاد گرفتم . برای این پسر سیه چرده و پاک که در کنار خانواده و پدر و مادرش عشق ورزی میکند آرزوی سلامتی و توفیق دارم. کیهان همیشه برای من یادآور کودکی و نوجوانی است. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۵۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

حضرت مهدی(عج).

به نام خدا

مناسبتی بودن نه خوب است و نه بد. در واقع عین قاطر میماند که نه معلوم است نر است یا ماده. به هر صورت صحبت از امام دوازدهم برای هر شخصی میتواند مشکل باشد و البته مشکل ساز. فقط این جملات را درباره این بزرگوار میتوان بر زبان راند. 

ای امام زمان تو چقدر غریبی حتا از قرآن خداوندی هم غریب تر هستی؛ با نام تو و با یاد تو چه دکان ها و بازارها که راه نینداخته اند، با اسم تو چه شهرت ها و پول ها که به دست نیامده است. با اندیشه ی تو چه تسمه ها که از گرده ی خلایق کشیده نشده است. چه سازه ها و بناها به اسم تو ساخته شده و چه فیلم ها که برای تو بازی کرده اند و به ریش ملت در تمام دنیا خندیده اند. شاید وقتی به امام رضا (ع) میگویند «غریب» منظورشان به تو هم باشد زیرا کسی که هشت امامه باشد در واقع همان دوازده امامه است. الان نمیدانم کجا نشسته ای و به کارهای ما میخندی به فیلم هایمان و به بی اعتقادی ها.

جوانانی را میشناسم که با اعتقاد تمام برای تو کار میکنند، اخلاقاً و با تمام خلوص نیت اما نمیدانم برخی ها به اسم تو آن را برای نام خود در اندوخته های خود میریزند. 

«کیوان» عزیز هم یکی از آن یاران غار شما به ادامه ی سربازی رفت در اردبیل. کسی که آنقدر زیباست صورتاً و اخلاقاً که کاش میشد در نمازهای شبش ما را هم یاد کند. کسی که فقط برای تو زنده است، عجب از این انسان ؛ خدایا تو چه آفریده ای ؛ نمیدانم حمید کیوان چرا همیشه بوی شهادت میدهد . یک بوی خاص ، یک نوع نگاه دیگر دارد، نمیدانم چرا عاشق او شده ام؛ خدایا بنده خیلی حقه باز شده ام ، ولی آنها چقدر ساده اند. اینکه عاشق باشی و  به قول آقایان هزار«حرف مگو» داشته باشی چقدر سخت است، خیلی سخت.

بدبختی امت را گرفته . برای تو مقاله مینویسند و طرح و برنامه ریزی میکنند و چه آینده ی شغلی برای خود تضمین میکنند و آخر هم میگویند دل آقا را به دست بیاوریم. در هر صورت بی ادبی شد.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۵۴ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

اساتید: دکتر «علی محمدی»

به نام خدا

«علی محمدی» مرد بسیار شریف همدانی با اصالتی اصفهانی و البته لُر. با ضریب هوشی بسار بالا. چند سال را آقای دکتر در تاجیکستان و شهر دوشنبه گذرانده است. مهر ماه سال 90 در «سرگذر » محل خرید سبزیجات و میوه جات ایشان را دیدم ؛ بعد از سالها همراه خانمشان. دکتر خیلی کارها میتواند انجام دهد- برای دانشجویان- ولی نمیدانم مصلحت است یا چیزهای دیگر که از انجام دادن آنها خودداری میکند.. وبلاگ«از بیشه تا ستیغ» متعلق به این عزیز است. مردی بلند بالا و البته خوش تیپ. شاعری و نویسندگی و معلم بودن همه زینت های است که به همراه دارد. در سالهای 82 و 83 آنقدر از نظر ذهنی به حضرت استاد نزدیک شده بودم که او هر چیزی میخاست بگوید من میتوانستم ذهن او را بخوانم و حدس بزنم، «حتا برای خودم هم عجیب بود» یعنی خیلی جالب است با یک نفر از نظر جسمی شاید در ارتباط نباشی ولی از نظر فکر و ذهن طوری باشی که گویا خود او هستی نمیدانم چه بگویم. تا سال 85 و یا 86 استاد برگشت ایران زیاد رویم نمیشد به استاد نزدیک بشوم - شاید بلد نبودم- آخر یک خوش آمدگویی یک تبریکی نمیدانم چرا اصلن به استاد نمیتوانستم نزدیک شوم. به هر روی دکتر علی محمدی در دانشگاه بوعلی مهره ایست ارزشمند و مایه امید دانشجویان آن دیار. مردی فاضل و خوش سخن و خوش گو. ادبی بودن نمک او را بیشتر کرده است. برای محمدی عزیز و سایر اساتید آرزوی سلامتی و توفیق دارم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۵۴ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

حجامت، یبوست ، کشتی و چیزهای دیگر.

به نام خدا

"این روزها" ساعات حجامت است، البته اگر با کلمات بازی کرد، کارهای دیگر هم میتوان به سرانجام رساند. آخر ندانستیم حجامت خوب است یا اهداء خون.حامد از آن پسرهای خوب است که هفته ی پیش به جانم افتاد اول با روغن زیتون اعلاء و بعد با تیغ های آبدار و برنده خون های کثیف؟ مرا ریخت. هنوز هم از آن انسان های جوهردار و خوب پیدا میشوند که برای رضای خدا و سلامتی مردم و البته رایگان کار انجام دهند. شاید نزدیک 7هزار تومان از خودش خرج کرد. چه دستان قوی داشت با این همه ادعا اگر پنجه در پنجه ی هم میانداختیم دستم را خورد میکرد. حاج حامد یبوست را عامل اصلی بیماری های انسانی میدانست. 3بار در روز و در عرض یک دقیقه البته گلاب به رویتان کار باید تمام شود. ایشان از کسانی صحبت میکرد که تا 37 دقیقه هم در دستشویی مینشینند؟؟؟ جل الخالق پس رفقای معتاد چه میکشند. از این که بگذریم روز چهارشنبه با «صادق گودرزی» قهرمان المپیک خوش و بشی کردیم صادق از با اخلاق ترین های استان در ورزش است. مودب و دلی پر از حرف دارد ولی پشت سکوتش همگی این ها را پنهان کرده است. «فردین» آماده اعزام به تیم فوتبال صبا باتری است. انتخابات هم همانطور که باید برگزار میشد؛ شد. دیشب «آقا رضا» میگفت آقای «دهقان» خواننده خوش صدای همدانی و البته اصالتن تویسرکانی و البته عموی بزرگوار آقای «بابک دهقان» جویای احوال من بوده و گاهی اوقات هم سرکی به وبلاگ این بنده ی سراپا تقصیر میزند، لطف او زیاد است یک بار ایشان را حسی ترین خواننده ی همدانی معرفی کردم بسیار گرم و دل انگیز میخاند و البته بدجوری در حس خودش میرود؛ معلم است و کمی سرش خلوت شده از مو. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۵۳ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

دهمین مجمع قاریان همدان

به نام خدا

دهمین مجمع قاریان ، اساتید و حافظان قرآن کریم پنجشنبه 16 خرداد همراه با نماز مغرب و عشاء در مسجد میرزا تقی همدان برگزار میگردد. خواهران و برادران میتوانند تشریف بیاورند. در ضمن قاریان ممتاز استان تلاوت خواهند داشت. اکثر اساتید همدان را میتوان در این جمع دید و آشنا شد با آنها.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۵۲ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

«اوچ تپه»

به نام خدا

هر روز که روبرویم را نگاه میکنم تپه ای را میبینم که به آن «اوچ تپه» - با لهجه ی غلیظ و فصیح ترکی- میگویند. گمان کنم به معانی «3 تپه» باشد. در حال تخریب است؛ یعنی ماسه هایش با وسایل مختلف برداشت میشود و به شهرها فرستاده میشود. تعجب از اینکه  کوهی به این بزرگی در آینده به یک زمین معمولی تبدیل خواهد شد. تپه ای که شاید هزاران سال پیش یک ساحل بوده است. تپه ای تاریخی با عمر بسیار در حال تخریب و تبدیل به زمین. تاریخی عجیب در زبان مردمان روستای حسن آباد و شورین از این کوه در سینه ها دارند. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۴۹ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

مسیب جاوید مهر

«مُسیب» از آن دست آدم هایست که کاری به کسی ندارد. این روزها در عالم خودش هست. مثل «علیرضا حیدری» قهرمان جهان شده است. در یک وادی های دیگریست نمیدانم چه وادیی. دائماً در فکر است. شاید در فکر پایان نامه. من بسیار دوستش دارم و او مرا بیشتر. نمیدانم چرا؟ با اینکه رئیس من بود و هست اصلاً حالت ما رئیس و مرئوسی نبود دوستانه بود. شاید در طول 4 سال همکاری صمیمانه با هم جمع صحبت های اداری و شخصیمان به 4 ساعت هم نمیرسد. حیف که او را از دست دادم و بنده را از او جدا. در این ایام خیلی بد میگذرد ، تغییر جا و مکان. «جاوید مهر» از برادر هم به بنده نزدیک تر بود و بدون هیچ چشم داشتی از ما حمایت میکرد. او به همراه «سلمان» و البته «شکیبائی» کار اداری را به من آموختند. کسی را پرورش دادند که نه از کار اداری خوشش میامد و نه سر درمیاورد و نه میخاست سردربیاورد. جاوید حق زیادی به گردن ما دارد. چه رئیس خوبی و مدیر با لیاقتی است. خدا برای خانواده و ایران نگهداردش. آرزوی طول عمر با برکت و توفیق و سلامتی برای او و خانواده و دخترانش دارم.



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۴۸ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

راه ملایر به همدان2

به نام خدا

در بین راه ملایر به همدان به «الفاوت» که میرسی در بالای کوه یک امامزاده هست. تا حالا فرصت و البته همت نشده به آن امامزاده بروم. بالای کوه است؛ همت میخاهد. الفاوت یک دانشمند دارد و آن دکتر «پورنامداریان» است. با ایشان در سالهای جوانی یکبار روبوسی کرده ام چقدر مزه داد و استاد چقدر افتاده حال است. این خط ملایر به همدان یکجوریست. از ملایر وقتی میایی و به ازندریان میرسی باز بالای کوه در سمت راست یک امازاده ی دیگراست که از دیده ها نهان است و معلوم است سالی یکبار بازدید کننده ندارد و چه غریب در کوه جا خوش کرده است. فردین عزیزم پایش ضرب خورده بود. 



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۴۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)

باز هم عاشقانه ها(مولانا)

به گرد دل همی گردی چه خواهی کرد می دانم
چه خواهی کرد دل را خون و رخ را زرد می دانم
 
یکی بازی برآوردی که رخت دل همه بردی
چه خواهی بعد از این بازی دگر آورد می دانم
 
به یک غمزه جگر خستی پس آتش اندر او بستی
بخواهی پخت می بینم بخواهی خورد می دانم
 
به حق اشک گرم من به حق آه سرد من
که گرمم پرس چون بینی که گرم از سرد می دانم
 
مرا دل سوزد و سینه تو را دامن ولی فرق است
که سوز از سوز و دود از دود و درد از درد می دانم
 
به دل گویم که چون مردان صبوری کن دلم گوید
نه مردم نی زن ار از غم ز زن تا مرد می دانم
 
دلا چون گرد برخیزی ز هر بادی نمی گفتی
که از مردی برآوردن ز دریا گرد می دانم
 
جوابم داد دل کان مه چو جفت و طاق می بازد
چو ترسا جفت گویم گر ز جفت و فرد می دانم
 
چو در شطرنج شد قایم بریزد نرد شش پنجی
بگویم مات غم باشم اگر این نرد می دانم



برچسب: ،
ادامه مطلب
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۶:۴۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)