ریوایس ریوایس .

ریوایس

فریادهای پیرزن در خانه­ ی تنهایی:

در ابتدای کوچه­ ی محل ما، در خانه ای که متراژ آن نزدیک به 250 متر است، پیرزنی تنها با فرزندان بسیار ولی دور از او و خارج استان زندگی می­کند. پیرزنی با صدای بسیار شفاف، صاف، بالای دو اکتاو، ژوست و زنانه. چند سال پیش خاطرم می­آید که به یکی از خانه­های اطراف، در ابتدای صبح رفته بود و جاروی خود به در و دیوار آن زده بود و کلی ماجراها و ترس­ها و وحشت­ها برای آن همسایه ی بغل دستی پیش آمده بود.

یکروز هم در اواخر فصل پاییز در صبح یک جمعه­ی سرد که احساس مرگ را از زاویه­های تنگ کوچه و ساختمان­های بلند و غول­پیکر و عربده­کش و درهم تنیده و برگ­های غلتان و بی­جان فصل­خزان، می­توان احساس کرد با احسان عبور می­کردیم که از کُنج درب حیاط، پیرزن داستان ما، آهسته آهسته داشت بیرون را نگاه می­کرد. نه حال آن را داشتم که سلام دهم و نه جرات جلو رفتن را. تازگی ها کمی بی رحم شده ام. او نگاه میکرد و ما هم رد شدیم. چند وقتی است فریادهایی مدام، شاید یک ساله ی  او را همه میشنویم و اهمیتی نمی دهیم. اصلاً آن پیرزن دیگر برای همسایه ها، چیز جذابی ندارد و همه چیز عادی است چه صبح های زود جیغ بکشد و چه نیمه شب ها ... همه چیز عادی شده. دیگر کسی به پلیس و آتش نشانی تماس نمیگیرد.  او خودش کم کم آرام میشود. ما هم به زندگی های نکبت بارمان ادامه می دهیم.

 

 

 

 



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۲۰:۵۴ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)