ریوایس ریوایس .

ریوایس

جریان پشه بند/ دلخوشی های من/ هر چه خوردیم از خودی بود.

یک نفر در مسجد ما هست که با هم سلام علیکی داریم. نزدیک 50 سال از من بزرگتر است و موهایش سفید شده. نا سلامتی کشتی گیر هم بوده. یک روزی از روزهای ابتدای تابستان، بنده به اتفاق منزل دور میدان ایشان را دیدیم که داشت توری های مخصوص پنجره می فروخت. دلم سوخت که پیرمرد در حال فروش و به دست آوردن رزق حلال است. در همین چند ثانیه یاد روزگار برباد رفته افتادم. حدود 20 سال پیش. وقتی با فردین و عموی خدا بیامرز می رفتیم زیر پشه بند. توی روستا. چقدر آسمان نزدیک بود. تمام ستاره ها را با فردین می شمردیم و ستاره های که در آسمان حرکت می کردند را دنبال می کردیم. به عمو میگفتم چرا این ستاره ها راه می روند. عمو میگفت اینها ماهواره های جاسوسی هستند با چراغ اینها را روشن میکنندو... با زبان کودکی به ما میفهماند که این کار بشر است.... عمو اکثر اوقات آب و نمک بالای سرش میگذاشت و هیچ وقت دلیلش را نپرسیدم.  شب ها که سرد میشد ، می سریدیم در زیر لحاف، توی تابستان، هنوز سرمای آن موقع ها را می توانم احساس کنم. وقتی میترسیدم، جرات نمیکردم دستشویی برم. ترس در ظلمات شب که بیشتر میشد خودم را به عمو نزدیک میکردم.... گاهی دستش را از مچ میگرفتم... انگار هنوز دست عمو در دست من است... یادش بخیر؛ بگذریم. این دوست ما داشت توری میفروخت... گفتم به یاد قدیم بدم منزل یک پشه بند مخصوص برام تهیه کنند.... با کلی ذوق و شوق بدون اینکه از کس دیگری قیمت بگیرم ، گفتم عمو جان متری چند: با تعارف مخصوص ایرانی گفت: سه هزار تومن. من هم گفتم این دیگه سر من را کلاه نمیگذارد... هفت متر خریدم. حتا آن هزار تومن باقی بیست هزار تومان را هم گرفت... گذشت و گذشت چند روز بعد دیدم حاجی توری خریده. عرض کردم حاجی چقدر گرفتی گفت: متری هزار تومن. دیگه به خودم هم فحش میدادم....

این روزها مشغول ساخت پشه بند هستم تا دوباره لذت دوره ی کودکی را بچشم.... شما هم امتحان کنید. وقتی خودت با آسمان شب تنها میشوی و ستاره ها را نزدیک تر از همیشه میبینی و سرمای شب های تابستانی کوه هم به تو نیش میزند... خوشبختی را احساس میکنی...



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۹:۱۸ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)