ریوایس ریوایس .

ریوایس

روزهای پاییزی همدان و سپید پوش شدن قله الوند.

 

دیشب آنقدر سبک شده بودیم که در آسمان ها سیر میکردیم. مگر ممکن است آدمیزاد اینقدر بهش خوش بگذرد. دیگه اصلا غصه معنا نداشت. همه ی آن چهل یا پنجاه نفر روی زمین نبودند. در منزل آقای سیفی عزیز. امیر حسین مرتضوی میخاست بخواند نمیدانم چه شد نخاند. همه چیز برای پرواز مهیا بود در آن دو ساعت. همه بودند. آقای فرازمند، رنجبران( به من گفت تک پر شدی) ، و خیلی های دیگر . حتا کیوان هم آمد با من قهر کرده بود چند ساعتی.

استاد ساعد که آمد رنگ هایجدید به ما اضافه شد. چه محضر گرمی دارد این جوان خوش چهره . برق چشمان آقای ساعد شبیه خیلی از مردان و بچه های جلسه قرآن بود. گویا این برق چشم رادیده بودم  . در کجا نمیدانم. چقدر شفاف و درخشان . مثل یاقوت. مثل چشمان محمد طهوری از عشق می بارید.

استاد علیزاده هم بود. یک لحظه احساس کردم به تمام آرزوی های دوران بچگیم رسیده ام و آن در کنار حاج آقای علیزاده بود. سرم به آسمان میخورد. چقدر ثروت مند شده بودم یک طرف حاج آقا علیزاده و طرف دیگر محمد جواد و حاج آقای ساعد. مگر یک انسان می تواند اینقدر بزرگ و سرحال شود.

دیشب در بالای قله الوند برای اولین بار در آبان ماه95 برف نشست. حتا الوند هم خوشحال بود. ما شاید در انتهای شهر همدان در گوشه این جهان نشسته بودیم ولی به قول کیوان در بهشت هم چنین جایی به انسان نمیدادند.

همیشه دوست داشتم به حسین سیفیان یک کادو خوب دهم و از آنجا که دل خیلی پاک و صادقی دارد کادوی قشنگی فکر میکنم به او اهدا شد.

حاج آقای رنجبران در این چند ماه قله های عشق را به خوبی طی کرده و این را از نگاه های او میتوان دریافت. او هم مثل سید مهدی مرتضوی از ما جدا شده و فاصله های را با شور طی میکنند . عین امیرحسین گرد راه آنها را میبینم.

چقدر دیشب خوش ماند و خوش سپری شد. آقای مهدی ساعد عشق ماست و دیشب افتخار داد. حتا آقا مرتضا هم لذت برد....



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۹:۰۸ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)