یک حرف متناقض و عجیب.
به نام خدا
برچسب: ،
از توی بالاترین جای ساختمان 4 طبقه، پشت پنجره ، پهلوی فن کویل خیلی گرم و کوک، نشسته روی صندلی نرم و گرم؛ داشتم فکر میکردم این برف که به این خوبی می یاد و ما هم کلی صفا میکنیم و استفاده میکنیم ، برف بازی میکنیم ،بلوار(به قول مشهدی ها که در خیاباناشان نوشتن بولوار)میریم و... خیلی ها این برف دشمنشان است. خیلی کار و کاسبیشان با این برف به هم میخورد. یک روز که به خاطر برف تعطیل میشودخیلی ها آن روز نمیتوانند پول دربیارن و بیکار میشن. خلاصه هرچی در این دنیا یک ضدی دارد ولی اگر برف نیاد از تشنگی تلف میشیم ؛ خلاصه خیلی چیزا باید فدای چیزای دیگر شود....
برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید: