ریوایس ریوایس .

ریوایس

یک شب قرآنی و رویایی.

به نام خدا

ساعت پنج و ربع عصر به همراه «عمو حجت» از سرکار با سرویس کارمندان رفتیم بیرون. ترافیک چراغ قرمز که 20 دقیقه طول کشید، پایین تر از پل چهارراه عباس آباد پیاده شدیم. از حجت که خداحافظی کردم پیاده تا میدان همه جا را دل سیر دید زدم. در مسجد جامع  نماز را خوانده بودند و شیخی بر بالای منبر وعظ میگفت و خدا را به بخاری تشبیه میکرد و .....

در شبستان دیگر که جلسه قرآن برگزاری میشد؛ از درون صحن بیرون و ستاره ها چقدر خوب معلوم بودند و من اصلا روی زمین نبودم. حاج آقا دهقان وقتی وارد میشود جلسه داغ داغ میشود. واقعا معلوم است که استاد است. جلسه 8و ربع شب به پایان رسید و چه خوش ماند و چه خوش ماند. گوشه ی جلسه غایم شده بودم تا حاجی مرا نبیند. نمیدانم چرا خجالت میکشیدم. آخر جلسه حاجی ناراحت شد و گفت چرا گوشه مینشینی بیا در معرض دید.

از خصلت های این مرد نمیدانم چه باید بگویم که محضرش گرم و گویا جهانی در گوشه ای نشسته اند. دیروز اصلا جزو عمرمان حساب نشد.



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۷:۳۳ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)