ریوایس ریوایس .

ریوایس

همدرسان قدیم

به نام خدا

جا دارد در اینجا چند نفر از همکلاسان قدیم را معرفی کنم. خیلی اوقات آدمیزاد اصلاً دوست ندارد خیلی چیزها را به یاد بیاورد ولی ذکرشان بدنیست.

در دوره لیسانس یکی از همکلاسی های ما آقای احمدی بود . مردی از دیار جنگ و اهل آموزش و پرورش. مرد نازنینی بود. آزارش به کسی نمیرسید و گاهی اوقات سالهای آخر مرا با ماشین تا سه راه فرهنگیان میرساند . اهل کبودراهنگ بود. هنوز هم آنجاست شنیدم معلم شده است. اصلاح طلب؟ بود. وکاش آن روزها از آنها بیشتر استفاده میکردم. یادش بخیر

محسن نیکپور؛

جوانی از اهواز و شهر بهبهان و روستاهای آن اطراف. معلم شده است. بسیار شاد ولی غمی آزار دهنده همیشه در درونش بود. هیچ وقت دوست نداشتم بدانم آن غم چیست؟ پسر خوبی بود و مرحمی بر دانشجویان بود. سیه چرده و سپید باطن. ریزه و گرم مزاج؟ یکبار به خانم به اسم مرادی بدو بیراه گفته بود، همراه با فحش های بد. میگفت از این دخترا بدم میاید. ولی ناکس خوشش می آمدو.... در خوابگاه مستقر بود و این اواخر از شب تا صبح بیدار میماند و دائم سیگار میکشید ولی هم اتاقیش رتبه ی 5 حقوق را بدست آورد و رفت تهران. پسران خیلی خوبی بودند. مثل همه ی جنوبی ها با صفا و خونگرم و ساده.

علی دهقان؛ 

پسر فداکار کبودراهنگی شیرین سویی. مادر بزرگ خیلی خوبش 2 تا قلب داشت. علی نظامی شده است. اکثر اوقات مرا با خود به سلف میبرد و از غذای آنجا برای من میگرفت بدون ژتن و با چه لذتی مال حرام دانشگاه را میخوردیم. یکبار هاشمیان به او لقب راننده ی تریلی را داد. از هاشمیان خوشمان نمیامد نمیدانم چرا . یکبار در آزمون استخدامی بوعلی با او درگیر شدم . سر چی؟ بر سر اینکه منوچهری شراب خوار بوده است یانه؟ ولی این زن فداکار هم بود... دهقان مثل همه ی کبودراهنگی ها با هوش بود . دلش دریاو پاک . ولی طفلک کاری جز خوب بودن ازش بر نمیامد.

ناصر رحمانی:

پسر ساده و اهل سنت و نازنین. ولی کم کمک راه پیشرفت و دور زدن را پیدا کرد مخصوصن 2 سال آخرو پله ها را 10 تا 10 تا طی کرد. دیگر نظری دیگر در مورد دختران دانشگاه داشت و داشت همدان لای دندانش مزه میکرد. اهل مریوان و آن اطراف بود. پسر ساده و خوبی بود. اصلن نمیدانم کجاست و چه میکند. رفقاش زیاد جالب نبودند و مجالس عیاشی زیاد داشتند. شب امتحانی درس میخواند. کتاب منطق الطیرش را گرفتم و دیگر بهش ندادم. خداکند از ما راضی باشد.

اکبر عزیزی: در مقطعی با هم همکلاس دانشگاه بودیم ولی ادبیات را رها کرد و به دنیا چسبید؟ خوب کرد او در قنوتش همیشه دنیا را زودتر از آخرت میخاند. فوقش را از مشهد گرفت و استاد شده است. استاد حقوق .



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۱۴:۵۷ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)