کلاس
شاید مسخره ب نظر برسه این حرفم ولی بنظر کلاس خانم حسینی کسل کننده شده و میترسم ک با بچه ها سر کلاسش دعوام بیفته
منی ک عاشق کلاسای خانم حسینی بودم و لحظه شماری میکردم واسشون الان نمیخام کلاساشو
چون ک دعوام بشه و عصبانی بشم هیچکیو نمیشناسم
. ی سری ا بچه های کلاس خشک مذهبین و همهههههه چیو از دید دین و قرآن و خدا میبینن و همه چیو ب اسلام ربط میدن
حرصم میگیره ازاینکه سرکلاس حرف میزنن و من نمیتونم جوابشونو بدم
چون میترسم نظر خانم حسینی درموردم عوض شه اگه ی سری حرفارو بزنم
البته خانم حسینی بعد ۹ سال باید منو شناخته باشه:")
ولی خب !
موضوع کلاس چیزیه ک نمیشه بحث نکرد
موضوع کلاس
"آزادی در کشور و غرب و اروپا"
و مفهوم کلی آزادی
و اکه بحث کلاس ب سمت حقوق دخترا و زنان سوق پیدا کنه من واقعا دعوام میشه چون افکارم اصلا شبیه افکار بچه های کلاس نیست :")
یبار مطرحش کردم و سعی میکردن قانعم کنن و تهش با گفتن اوکی شما درست میگید من بحث پایان یافت
چون حوصله شنیدن حرفای تکراریشونو نداشتم
ایشالله ک این ترم با خوشی پایان مییابد:") گرچه بعید میدونم
امکان اینکه بحث و دعوا بین منو بچه های کلاس پیش بیاد 80 درصده و خواه ناخواه موضوع و حرفامون ب سمت حقوق زنان کش پیدا میکنه
یه پست دیگه باید بذارم درموردش صبت کنم قشنگ=]
[سرکلاس]
من با یه حالت نالان: خانووووممم
خانم حسینی:جان؟
من با غرغر :چرا شیفتامون بهم ریخته ؟ اینجا همه سنگینن و ساکتن و نمیشناسم کسیو . چرا از بچه ها جدا شدیم . من غریب افتادم ی گوشه-_-
خانم حسینی: تو غریب افتادی ؟ ماشالا انقدر ک همه جا هستی همه رو میشناسی همه ام تورو میشناسن 😂
تو جشنا مراسما ،گروه نمایش سرود تواشیح کلاسا همه جاحضور پررنگ داری.
دیگه حرفی برای گفتن نموند 🚶🏻♀️
ولی من با این بچه های شیفت چهارشنبه ها خیلی معذبم
تو شیفت چارشنبه ها کنکوری هس تا نهم
و خیلی بزرگن و نمیتونم ارتباط بگیرم باهاشون
و باعث تعجبمه ک تو مجازی میتونم ب راحتی با بزرگتر ا خودم دوست بشم:)
و سرکلاس منو حانیه معذب میشینیم یه گوشه
البته ب قول خانم حسینی من هیچ جا معذب نیستم😐🤦🏻♀️
موسسه رو عین خونه خودم میدونم و راحتم وقتی تو موسسه ام😂
یبار تو کلاس ا دهنم پرید گفتم من خیلی خجالتی ام و اعتماد بنفسم پایینه .
خانم حسینی خندید گفت تو؟
بعدش کل کلاس خندیدن😐🤦🏻♀️
برچسب: ،