ریوایس ریوایس .

ریوایس

الاحوالات

من خیلی بی ادبم و رمز پست پایینو بهتون ندادم . پوزش:))

یه پست بود درمورد ممبرای چنلم توی تلگرام:)) پ لطفا رمز نخواید شرمنده نکنید منو:))))

احوالات~

آستین لباسم میره بالا بدنم تیر میکشه ا درد.

دیشب رفتیم حرم و ب یادتون بودیم :) 

برام عجیب بود ک حرمو یاد گرفتم. 

و از باب الجواد تهنایی رفتم ب سمت صحن جمهوری و گم نشدم :')) 

جوری ک دیشب تو حرم ب خاطر آنتی‌هیستامینی ک خوردم عین مستا راه می‌رفتم

و هی کج و راست میشدم و چشام تار می‌دید:"))

دارم از گرما میپزم و مامان کولو روشن نمیکنه.عذاب عذااااب عذاااب 

ب لطف آنتی‌هیستامین آبریزش بینیم قط شده.

نمیفمم چرا دس ب دامن عن الاغ میشید برای بیماریاتون . اه اه . حالم بهم خورد دیشب. 

~خودش بود؟ نمیدونم.برگشتم با دقت بیشتری ببینمش ولی اون سریع رفت.

+عه ؟ پ میخوای نره؟ بمونه ک چی؟ وایسته و با همون خنده‌نمکیش ک گوشه چشماش چین میخوره و دندوناشو نمایش میده بگه بانو منو تماشا کن؟:))).

تیشرت سورمه ای چسب و شلوار اسلش . قد و هیکلش شبیهش بود...اصلا انگار خودش بود. حتی طرز راه رفتنش و فرم صورتش از روی ماسک.حتی چینی ک گوشه چشماش می افته به خاطر خندش روهم داشت .ولی حیف.حیف ک نتونستم ببینم چشماشو.اصلا حبیب.اگه چشماشو میدیدم میتونستم تشخیص بدم ک دلبره یا ن:)) چشماش سبزه آخه:")



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۳۰ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)