ریوایس ریوایس .

ریوایس

بندرعباس

امروز ب مامانم اینا گفتم تابستون بریم مسافرت حتما

مامانم گف بریم خونه الهام اینا ...بندرعباس

خونه همونی ک گفتم بچشون 12 ساعت ازم بزرگتره،و تو یه روز و یه سال دنیا اومدیم:)

*قبلا یه پست گذاشته بودم در این‌باره اگه یادتون باشه~~

احسانه اسمش 

اسم خواهرش آسنات 

یادمه کوچیک ک بودم با احسان خیلی بازی میکردیم،کارت بازی فوتبال قایم موشک 

الان حدود ۷ ساله ندیدمش .. مامانشو دیدم اومده بودن خونه عزیزجون ولی خودشو آسناتو نه!

اونروز خاله میگه احسان الان مردی شده برا خودش دیگه:) 

ولی کسی نمیگه زرا هم خانومی شده-_-😂بلاخره همسنیمD;

بعد عزیزجونم میخنده میگه احسان همونی ک با زهرا ی روز بدنیا اومده؟فقط احسان روز؛  زهرا شب!

میگم اره آره همون ...

آسنات ک اصصصصلا یادم نیس چهرشو،ازمون کوچیکتر بود

احسانم همینطور، یادم نیس ک چ شکلی بود چهرش ...

مطمعنن وقتی ببینمش قراره کپ کنم چون پسرا از ۱۴ سالگی ب بعد چهرشون زیر و رو میشه:|||

یادمه عاشق تنیس بود. و تو مسابقات مدرسشون مقام آورده بود ...

آخرین باری ک اومده بودن مشهد خونمون...



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۸:۰۱ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)