نوکپشن
دیشب تو ماشین نشسته بودم کنار علیرضا
خانم حسینی اومدن گفتن ک جاشو با داداشم عوض کنه ک میخایم صمیمیتر بشینیم 😑
مامان و زندایی بعد ک رفتیم بیرون هی اذیتم میکنن میگه خانم حسینی نمیدونه ک جلوش شالتو درمیاری 😑
زندایی ک میگه اگه اذیتم کنی عکستو ک کنار علیرضایی با تیشرت میفرستم برای خانم حسنیی😑
گیری کردیم بع مولا
آب شدم از خجالت جلوشون.
من دیگه غلط بکنم جلو علیرضا شالمو دربیارم و با تیشرت جلوش باشم -_- اه
یعنی شبایی ک میمونیم خونه عزیز من باید شال سرم باشه؟یعنی مانتوهم تنم باشه؟
اه
این .کی. انقد . بزرگ . شد😑حالا از نظر قدی ک خیلی دراز شده ولی عقلش اندازه عقل یه بچه ۵ ساله هم نیستش -_-
برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید: