شکلات
اونروز سرمیز افطار فک کنم بابام یه چی گفت بهم ناراحت شدم اومدم برم بالا اتاقم یهو گفت صب کن
دس کرد تو جیبش گفت بیا ازاین پشمکا و شکلاتایی ک دوس داری برات گرفتم+_+
در آنی همه ناراحتیم پرید😂💔با همون نیشباز اومدم نشستم سرمیز افطارمو خوردم😂
بعضیا هستن ناراحت میشن اشتهاشون کور میشه ولی من اشتهام بازم میشه😂اصن بسته نمیشه ک بخواد بازشه😂آره خلاصه احساساتم هیچ نقشی در غذا خوردنم ندارن😂
ولی الان ک دقت میکنم میبینم هردفعه قهر میکنم مامانم میره لواشک یا چیپس میخره پایین بازش میکنه بعد من مجبور میشم برم😂قهرم ولی با شکمم ک قهر نیستم😂
حس بچه بودن بهم دس داد
بای
برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج:
0
بازدید: