ریوایس ریوایس .

ریوایس

قیصر امین پور/ گفتی که سنگر ما در جبهه جنوب است.

به نام خدا

«قیصر امین پور» از شاعرانی است که «استاد محمدرضا شفیعی کدکنی» همیشه خاطر خواه ایشان بوده و هم استاد و هم شاگرد انس و الفت دیرینه ای با هم داشته اند. شاید یکی از پایه های اصلی کلاس های روز سه شنبه استاد شفیعی در دانشگاه تهران، همین وجود نازنین مرحوم قیصر بوده است. در هر صورت کاری ندارم که در همدان یک نفر انسان با فضیلت و آرام و سر به زیر و البته مذهبی زندگی می کند که بسیار شبیه مرحوم امین پور هست. چند بار به فکر این افتاده ام که سر دوستی با ایشان باز کنم ، خجالت کشیدم. بگذریم فصل پاییز شروع شده و ما هم یاد عشق و عاشقی افتادیم. سال 97 در همین آبان ماه بودیم، سالگرد قیصر گذشته بود ولی، سبزی خوردن، باغچه ته کوچه داشت. رفتم آنجا سبزی گرفتم. آمدم خانه باز کردم که پاک کنم. دیدم شعری نوشته شده که از کتاب (فکر کنم) چهارم ابتدایی کنده شده بود. شروع به خواندن کردم. هوا هم ابری شده بود و می بارید. نمیدانم هر وقت این شعر را می خوانم چرا گریه میکنم. خوش به حال بچه های ابتدایی که چنین شعرهای خوبی می خوانند.

«گفتی که سنگر ما در جبهه جنوب است.»

آن روز شیشه ها را
باران و برف می شست
من مشق می نوشتم
پروانه ظرف می شست

وقتی که نامه ات را
مادر برای ما خواند
باران پشت شیشه
آرام و بی صدا ماند

در آن نوشته بودی
حال تو خوب خوب است
گفتی که سنگر ما
در جبهه ی جنوب است

گفتی که ما همیشه
در سایه ی خداییم
گفتی که ما قرار است
این روزها بیاییم

از شوق سطر آخر
مادر بلند خندید
چشمان مهربانش
برقی زد و درخشید

یک قطره شبنم از گل
بر روی برگ غلتید
یک قطره روی شیشه
مثل تگرگ غلتید

یک قطره از دل من
بر روی دفتر افتاد
یک اتفاق ساده
در چشم مادر افتاد

باران پشت شیشه
آمد به خانه ی ما
آرام دست خود را
می زد به شانه ی ما

 



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۷ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۶:۲۱:۲۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)