ریوایس ریوایس .

ریوایس

بهتر از هیچی

تو صحن آزادی قرار گذاشتیم .

چراغونی کرده بودن حسابی:)))

مامان و بابا و فاطمه‌زهرا کوشولوشون اومدن .. ب قدری از دیدن فاطمه زهرا تعجب کردم

اخرین باری ک دیدمش ۶ ماهه بود ، الان ک دیدمش حرف میزد:)

چشماش گرد و مژه هاش فر بود . ب قدری قشنگ بود*_*💛 لپاشم ک دیگه نگم😂

بعد یه ربع ک اومدن حرف زدیم و اینا دیدم رقیه نیومد  ب مامان اینا گفتم من میرم زیارت

حالا درسته بوی گلاب خوبه ولی ن اونقدری ک تو فضای ضریح زدن:|||| 

نیم ساعت یا چل دقیقه بعد رقیه اومد شمارمو دادم بهش بعد ده‌دقیقه هم خدافظی کردیم:) 

دروغ چرا دلم برا همشون تنگ بود . حتی حسین؛ ک فک کنم 4_5 هس ندیدمش:') 

هم حسین ، هم رقیه تجربی میخونن=) مدرسه تیزهوشان و امسال دوازدهمن و کنکوری:) 

فک میکردم حسین هنرستان بره ولی تجربیه😴👌🏼 من ک هنوز تو کفِ صداشم😐



برچسب: ،
امتیاز دهید:
رتبه از پنج: 0
بازدید:

+ نوشته شده: ۱۵ مرداد ۱۴۰۰ساعت: ۰۹:۰۷:۴۵ توسط:حسن موضوع: نظرات (0)